پرویز دستمالچی
تاریخ گفت و گو: سه شنبه19 اوت 2016/ نهم مرداد1395
مهدی ذوالفقاری- رادیو پویا : لطفا” تعریف و برداشت خودتان را از سوسیال دموکراسی با نگاهی کوتاه به تاریخچه سوسیال دموکراسی در جهان و ایران بیان کنید.
پرویز دستمالچی: سوسیال دموکراسی یکی از جریان هائی است که از درون جنبش کارگری و جنبش چپ شکل گرفته است، یعنی از درون کل جنبشی که ابتداء تنها سوسیالیستی نامیده می شد و بعدا به چند جریان تقسیم شد، با راههای استرتژیک کاملا متفاوت. یعنی پس از تحولات صنعتی در اروپا و به وجود آمدن طبقه کارگر، یا زحمتکشانی که به قول مارکس” چیزی جز زنجیرهای شان” برای از دست دادن، نداشتند. البته باید توجه شود که مارکس در رابطه با روابط و مناسبات سرمایه داری افسار گسیخته در آن زمان صحبت می کند، یعنی در رابطه با دورانی که استثمار نیروی کار وحشتناک بود. کارگران باید روزی 16 ساعت کار می کردند، بدون آنکه بهره مند از حقوق سیاسی یا حقوق بشر یا حقوق اساسی باشند. دراین رابطه جریانهای چپ متفاوتی شکل گرفتند، از کمونیسم تا آنارشیسم یا جنبشهای سندیکالیستی وغیره. سوسیال- دموکراسی تنها یکی از پاسخها به این مساله بود که چگونه می توان فقراجتماعی را بر طرف کرد و عدالت را بوجود آورد. البته خود واژه عدالت می بایست ابتداء تعریف می شد که منظور و هدف چیست؟ همچنانکه اشاره شد، در رابطه با تحقق عدالت نظرات گوناگونی شکل گرفتند، مثل جریان های آنارشیستی وابسته به چپ یا مارکسیستی یا بعدا مارکسیست- لنینیستی یا جنبشهای کارگری- سندیکایی، همه به دنبال این بودند که به عدالت برسند، به جامعۀ عادلانه دست یابند. مثلا آنارشیستها می خواستند از راه نابودی اصولا حکومت، با تغییر اساسی نظم حکومت، به عد الت دست یابند. و آنچه که بعدا معروف به جنبش کمونیستی یا مارکسیست- لنینیستی شد، چون نابرایری را در سیستم می دید، خواست با انقلاب سوسیالیستی، یعنی تغییر سیستم روابط و مناسبات سرمایه داری و از میان بردن استثمار، عدالت را در جامعه برقرار کند.
بخشی دیگر از جریان چپ که سوسیال- دموکراتها بودند بر این ایده و عقیده بودند که با پذیرش همین روابط و مناسبات واقعا موجود سرمایه داری می توان عدالت را، در محدوده فردی و نه سیستم، با محدود کردن و کنترل سرمایه و اصلاحاتی به نفع بخشهای مختلف و ضعیف اجتماعی عملی و متحقق کرد. جنبش سوسیال – دموکراسی در واقع از انقلاب و تغییر بنیادی روابط و مناسبات اقتصادی- اجتماعی- سیاسی چشم پوشید و عدالت اجتماعی را از حالت جمعی و سیستمی در آورد و آن را فردی کرد تا از راه اصلاحات گام به گام و همراه با پذیرش دموکراسی پیش رود و به نفع اقشار و طبقات پائین گام بردارد تا از این راه به طرف جامعه ای که در ان عدالت برقرار است دست یابد. این را در جوامعی با دولت های رفاه عمومی می بینیم که دارای نمونه هایی متفاوتی در اروپا هستند، از سوسیال- دمکراسی سوئد تا آلمان تا مثلا حزب کارگر انگلستان.
جریان سوسیال دموکراسی به معنائی که در آلمان و اروپا وجود دارد در ایران مطرح نبود، هم به دلائل تاریخی و هم بنا بر دلایل مربوط به رشد روابط و مناسبات سرمایه داری که درایران هنوزاصولا پانگرفته بود. ایده چپ یا سوسیال- دموکراسی از اروپا و روسیه به ایران آمد و در ایران شکل گرفت . بخش رادیکال چپ ما، یعنی جنبش مارکسیست- لنینیستی می خواست به روابط و مناسبات سرمایه داری پایان دهد، مناسباتی که در جامعه ما در آن زمان هنوز اصولا پا نگرفته بودند. در ایران روابط و مناسبات اقتصادی حاکم، فئودالی بود. ایده سوسیال- دمکراسی در جامعه ما بسیار ضعیف بود، مثل اندیشه خلیل ملکی و احزاب کوچک دیگر، که موفق نبودند، روح حاکم همان اندیشه های کمونیستی مدل روسیه بود. آنچه در جنبش چپ و یا مذهبی و غیره مطرح بود، اندیشه قهر آمیز و انقلابی برای گذار از جامعه سرمایه داری به جامعه مثلا سوسیالیستی بی طبقه یا جامعه بی طبقه توحیدی(مجاهدین و…) بود و بعدا دیدیم که در عمل این نوع افکار و ایده ها همگی به سوی جوامع توتالیتر( تامگرا) رفتند. حدود 10 سال بعد از انقلاب اسلامی در ایران، گرایش به سمت اندیشه های سوسیال –دموکراتیک، به معنای تعریفی که گفتم، افزایش یافت.
م. ذ: شما بهتر می دانید که دو گرایش و خط مشی در جریان سوسیال – دموکراسی وجود داشت. یکی نوع روسی و دیگری در آلمان و اروپا، در جامعه ما کدام جریان و ایده فعال بود؟
پ. د: تفاوت این دو در جامعه ما روشن نبود، آن زمان بیشتر جنبش کمونیستی همان جریان مارکسیستی – لینیستی بود، با دیدگاهی انقلابی در رابطه جبریت تاریخ، یعنی ماتریالیسم تاریخی، با درک از حزب واحد کادرهای انقلابی کمونیستی با مرکزیت دمکراتیک که تقریبا تنها مرکزیت بود. با درک لنینیستی از امپریالیسم به عنوان آخرین مرحله رشد سرمایه داری که گویا در حال فروپاشی است و سایر مقوله ها. برای زدن سرمایه داری انقلاب باید به ضعیف ترین حلقه آن، یعنی عقب افتاده ترین کشورها منتقل می شد، که شد. توجه شود که روسیه آن زمان چیزی در حدود افغانستان امروز بود، با روابط و مناسبات فئودالی عقب مانده، روابط ایلی- قبیله ای و طبقه کارگر آن دو درسد هم نمی شد و رشد صنعتی بسیار اندک. در ایران هم اندیشه لنینی غالب بود نه اندیشه مارکس که سوسیال – دموکرات ها دنبال آن رفتند. مارکس علیه سرمایه داری صحبت نمی کند. او چون به جبریت تاریخ باور داشت تامین عدالت را پس از گذار از سرمایه داری از راه پوست انداختن نظام سرمایه داری می دید. نظر او این بود و اینگونه می انگاشت که از درون نظام سرمایه داری، یعنی پس از اینکه گذار تاریخی از سرمایه داری به سوسیالیسم، به عنوان یک جبریت خط تکامل تاریخ، انجام گیرد، ما به یک نظام دموکراتیک و عادلانه خواهیم رسید. او تاریخ را اینگونه می پنداشت. و سوسیال دموکراتها، یا سوسیال- دمکراسی روی این ایده عمل کردند. یعنی در چهارچوب مناسبات سرمایه داری دمکراسی و عدل را گسترش دادند و همواره از بالائیان به سود پائینیان اصلاحات انجام دادند. جنبش کمونیستی، یا مارکسیست- لنینیستها می خواستند روابط و مناسبات سرمایه داری را با انقلاب پایان دهند، در برخی از کشوها دادند، اما به نتیجه مطلوب خود نرسیدند . این ایده و عمل در جوامع مختلف به سوی جامعه باز نرفت، نگاه کنید به اتحاد جماهیر شوروی که از هم پاشید، یا کشورهای اروپای شرقی که همه از هم پاشیدند. نگاه کنید به چین و کره شمالی یا به کوبا و… که نمونه های گوناگون آن هستند. حزب توده هم که مارکسیست- لنینیست و پیرو استالین بود. ایده سوسیال – دموکراسی در ایران ضعیف بود. در آن زمان شخصیت هائی چون خلیل ملکی این ایده را دنبال کردند، که وسیعا مورد هجوم چپ قرار گرفتند. البته در دوره هائی به بیشتر جریانهای کمونیستی، سوسیال – دموکراتیک هم می گفتند. بعدا خط ها و سیاستها مشخص تر شدند.
م. ذ: در پاسخگوئی به مجموعه ی خواست های مادی و معنوی انسان، جهان سرمایه داری از خود ناتوانی نشان داده است و آنچه که “سوسیالسم واقعا” موجود” خوانده می شد نیز ناتوان تر از جهان سرمایه داری عمل کرد. از میان راههای سومی که برای برون رفت از مشکلات جامعه بشری مطرح شده و در عمل نیز تجربه شده اند تفکر و عملکرد سوسیال- دموکراسی به عنوان یک آلترناتیو بیش از راههای دیگر پاسخگوی نیازهای مادی ومعنوی انسان بوده است. به نظر شما چرا چنین روندی پیش آمده است؟ آیا چشم انداز گسترده تری برای تحقق سوسیال – دموکراسی می بینید؟ آیا سوسیال- دموکراسی با توجه به قدرت سرمایه داری(علیرغم بحرانها و مشکلاتش) می تواند بر ضعف ها و کمبودهایاش غلبه کند؟
پ. د: برای پاسخ به این پرسش باید به تاریخ نگاهی انداخت، به 100 سال، 200 یا 300 سال پیش که وضع جهان و حکومت ها اینگونه نبود، نگاه کرد. بشریت در مدت 100 سال گذشته گام های بزرگی به پیش برداشته است. 200 سال قبل، پیش از انقلاب فرانسه پدیده ای به نام “ملت” مطرح نبود و مقوله سیاسی ملت و حاکمیت ملی وجود نداشت. حکومتگران و حاکمان یا به نام الله و شاه، یا کلیسا و سلطنت برای خود حق ویژه قائل بودند و بر مردم حکومت می کردند و مردم عملا یا رعیت آنها یا امت بودند. در هر صورت دارای حقوقی نبودند. در آن زمان حقوق پیشاحکومت، حقوق بشر و… اصولا هنوز مطرح نبود. الان ملت و حقوق ملت مطرح است و ما با حکومت هائی روبرو هستیم که در آنها قوای حکومت منتج از ملت است. ملت به عنوان مجموعه شهروندان قائم به ذات و متساوی الحقوق در برابر قانون اند و دولتهای این نظامهای دمکراتیک با اراده ملت، در یک انتخابات دمکراتیک- آزاد و سالم می آیند و می روند. 70 سال پیش هنوز حقوق بشر یا حقوق اساسی وجود نداشت که معیارهائی برای حکومت کردن باشند
جامعه بشری پیش رفته و حقوق سیاسی و تساوی حقوقی و فردیت و حق حاکمیت ملی به رسمیت شناخته شده است. واقعیت این است که در طول تاریخ 10 هزار ساله موجودیت جوامع بشری و و در طول 5 هزار سال اشکال گوناگون حکومتهای مختلف، هیچ حکومتی نتوانسته بود در هیچ دورانی از تاریخ برای عموم رفاه ایجاد کند. امروز در جوامع گوناگونی که در آنها روابط و مناسبات سرمایه داری حاکم است، رفاه نسبی بوجود آمده است. در کشورهای به اصطلاح سوسیالیستی واقعا موجود که بعضا با اعمال زور درعرصه صنایع و برخی حوزه های دیگر پیشرفتهای خوبی داشتند رفاه اجتماعی مورد نظر به وجود نیامد. نگاه کنید به صنعتی شدن اتحاد جماهیر شوروی در زمان استالین، یا کره شمالی یا سایر کشورهایی که سرانجام فروپاشیدند. رفاه محصول روابط و مناسبات سرمایه داری است و به گفته مارکس رفاه هنگامی به وجود می آید که تولید انبوه انجام گیرد و مازاد کالا شرایطی را سبب می شود که تحت آن شرایط می توان به هرکس به اندازه نیازش داد، زیرا مازاد تولید وجود خواهد داشت و دولت می تواند دست به چنین تقسیمی بزند. در فقدان چنین وضعیتی، یعنی نه تنها نبود مازاد تولید بر مصرف، که بر عکس، در زمان کمبود کالا، یکسان کردن و عدالت مادی می شود آنچیزی که استالین انجام داد. چون تولید کافی نیست مصرف کنترل می شود و برای مثال به خانواده روزانه یک کیلو شکر تعلق می گیرد و بیشتر از آن نباید و نمی تواند مصرف کند. یعنی دولت توان و نیاز شهروندان را تعیین می کند. در جوامع سوسیال – دموکراتیک، بر مبنای روابط و مناسبات سرمایه داری است که می توان تولید را چنان بالا برد که در پی آن رفاه نسبی ایجاد کرد. با حفظ این روابط و مناسبات و با کنترل سرمایه که از جمله وظایف اصلی سیاست است، ثروت تولید شده تقسیم و توزیع می شود. برخلاف نظر لنین، سرمایه داری نه تنها به پایان خود نرسید، بلکه همواره خود را گسترش داد و در شیوه های تولیدی انقلاب کرد. زمانی همه توانستند کفش به پا کنند که تولید انبوه کفش انجام گرفت. واقعیت این است که مناسبات سرمایه داری هنوز از ظرفیت رشد برخوردار است و سوسیال- دموکراسی از این توانائی و ظرفیت استفاده و بر بنای آن حرکت می کند
در نظر بگیرید که الان در آلمان روابط و مناسبات سرمایه داری حاکم است، در جمهوری اسلامی هم همین روابط وجود دارد، مقایسه کنید این دو جامعه را. دو نظامی که تفاوت آنها از زمین تا آسمان است، هر چند که هر دو بر اساس نظم سرمایه داری بنا شده اند. آلمان نظامی دمکراتیک دارد و حقوق بشر اساس و پایه این نظم است. در این نظام قوای حکومت ناشی از اراده ملت است با شهروندانی متساوی الحقوق در برابر قانون، با تکثر حزبی، فرهنگی و… در آلمان تحصیل از کودکستان تا دانشگاه مجانی یا دولتی است. بیمه بهداشت و درمان و بیمه بیکاری برای همه وجود دارد، و بسیاری دیگر از مؤلفه های تامین اجتماعی وجود دارد، اینها از جمله دستاوردهای سوسیال- دموکراسی بر مبنای روابط و مناسبات سرمایه داری است . سوسیال – دموکراسی ثروت تولید شده را به سود مردم، به سود حلقه های ضعیف جامعه، از راه قانون و نهادهای حکومت تقسیم می کند.و در اینجا موضوع تنها بر سر تقسیم ثروت نیست، حقوق انسانی، اجتماعی، قضائی و سیاسی هم همین وضعیت را دارند. در بسیاری از کشورها که می خواستند عدالت را اجرا کنند با بلائی که بر سر امر تولید آوردند، موفق نشدند. اتحاد جماهیر شوروی یا کوبا یا بسیاری دیگر از کشورهایی که این راه را رفتند، عملا” در فقر زندگی کردند و می کنند. یعنی تولید مازادی انجام نگرفت که بتوان بر اساس آن رفاه ایجاد کرد. یا چین را ببینید که برای ایجاد رفاه سرانجام پس از سپری کردن راههای گوناگون، به سراغ روابط و مناسبات سرمایه داری آمد، البته با حذف آزادی های سیاسی و اجتماعی موجود در جوامع سرمایه داری دمکراتیک. مثلا برای نمونه کارگران یک سندیکا ی مستقل ندارند، یا فعالیت احزاب آزاد نیست و غیره. سوسیال – دموکراسی درمدل های غربی با کنترل سرمایه به عدالت فردی و جمعی وسیعی دست یافته است. باید در این رابطه واقع بین بود، حل مساله بی عدالتی کار ساده ای نیست. سوسیال – دموکراسی در مقایسه با نظام های دیگر گامهای زیادی در این راه برداشته است که شما در اروپا و امریکای شمالی شاهد آن هستید.
م. ذ: در اردوی مخالفان حکومت اسلامی طیف وسیعی در داخل و در خارج کشور سوسیال – دموکراسی را راه برون رفت از مشکلات و معضلات موجود در جامعه ما می دانند. از سوسیال – دموکراسی نامی برده نمی شود اما همان مفهوم و پدیده و خواست های سوسیال – دموکراتیک به عنوان راه حل های نظری و عملی از سوی افراد و نیروهای ترقیخواه و دموکراسی طلب طرح می شوند، شما در این رابطه چگونه می اندیشید؟
پ. د: اگر کسانی به این نظر رسیده اند که راه حل برون رفت از مسائل و مشکلات ما سوسیال – دموکراسی است و مطرح نمی کنند اشتباه بزرگی می کنند. اگر بخواهیم که در ایران جامعه ما به سمت و سوی سیاست های سوسیال- دموکراتیک برود و برنامه های آن مبنا قرارداده شوند، می باید به سمت ساختار حاکمیت و حکومتی برویم که در آن قوای حکومت ناشی از اراده ملت باشد و نمایندگان مردم قانونگذاری کنند و حکومت به حقوق بشر پایبند باشد. باید توجه شود که یکی ازدغدغه های سوسیال- دموکرات ها کنترل سرمایه و توزیع عادلانه ثروت و تامین عدالت اجتماعی و حقوقی است. به نظر من تا زمانی که در ایران نظام ولایت فقیه و جمهوری اسلامی وجود دارد پیش شرط ضرور برای سیاست های سوسیال – دموکراتیک وحود ندارد. مثلا در زمان نازی ها در آلمان، اگر فرد یا گروهی خواهان رعایت اصول دمکراتیک و حقوق خود می بودند و در مسیر تحقق یک نظم دموکراتیک حرکت می کردند، یا دستگیر و زندانی یا کشته می شدند. پیش شرط مهم برای حرکت دموکراتیک و پیاده کردن برنامه های سوسیال – دموکراتیک در جامعه ما برطرف کردن مانع نظام ولایت فقیه است. ولایت فقیه حکومتی است که به آزادی و دموکراسی پایبند نیست، یک حکومت ارزشی است و حق دخالت به همه امور مردم را به خود داده است. حاکمیت قانون الهی بر مردم توسط عده ای به نام فقیه و مجتهد است که خود را بر فراز همه می دانند. ما برگشته ایم به دوران پیش از انقلاب مشروطه. سوسیال- دموکراسی تساوی حقوقی را برقرار می کند و آنوقت هرکس خواست در آن چهارچوب ارزش ها ی مورد نظر خودش را عمل می کند. مثلا” آزادی انتخاب پوشش حق هر کس خواهد بود، حالا اگر کسی خواست چادربرسر کند، بکند، آزاد است. و اگر کسی نخواست، نکند او هم آزاد است که بنابر تصورات خودش زندگی کند. یعنی حقوق همه یکسان است. ارزش ها می تواند به تعداد شهروندان باشد. در جمهوری اسلامی، که داعش شیعی است نه امکان دموکراسی هست و نه برقراری عدالت اجتماعی . عدالت هم عدالت الهی است که تجربه می کنیم. آنان که سوسیال – دموکراسی را راه حل می دانند با طرح آن به پیامدهای سوسیال – دموکراسی کمک خواهند کرد. این ایده در غرب پیاده شد و پیامدهای مثبت و خوب داشته است، مثل صلح اجتماعی نسبی، عدالت سیاسی و اجتماعی نسبی . ببینید که آیا شما در چین و روسیه و افغانستان و پاکستان و ترکیه چنین وضعیتی را می بینید؟ باید ببینیم غرب چکار کرد که چنین شد. برای دستیابی به رفاه و آزادی باید تجربیات جهانی را دید و از آنها استفاده کرد . گرایش به سمت سوسیال – دموکراسی بسیار خوب و مثبت است اما اینکه این گرایش و تمایل به عمل در آید مهم است، هم در داخل ایران و هم در خارج از کشور.
م.ذ: به نظر شما راهکارهای برون رفت از مشکلات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و دستیابی به رفاه و آزادی کدامند؟
پ. د: عرض کردم اگر دموکراسی و رفاه و حاکمیت ملت می خواهیم، باید مانع اصلی رسیدن به این خواست ها را که صد در صد مخالف دموکراسی است از سر راه بر داریم، با وجود جمهوری اسلامی نمی شود به خواست های فوق، یعنی به دمکراسی و آزادی یا حاکمیت ملی و رفاه و دست یافت. نظم سوسیال – دموکراتیک اصول و پایه ای دارد و با اصولی مثل حاکمیت الله و خدا یا حکومت های ایدئولوژیک نمی توان به آن رسید. حکومت های بی طرف و مدرن، یا متکی به حقوق بشر، یا حکومتهای پارلمانی لیبرال که بعد از جنگ جهانی دوم شکل گرفتند، می توانند راه گشا باشند، حکومت هائی متکی به حق حاکمیت ملت، یعنی متکی به شهروندان متساوی الحقوق در برابر قانون و نه حکومت متکی به امت که جمع مومنان صغیر است. ما باید راه های رفته و پیشرفته و موفق را الگو قرار دهیم. چند روز پیش در یک مصاحبه ای میان یکی از دست اندرکاران جمهوری اسلامی با یک اقتصاد دان در صدا و سیما دیدم که این فرد معمم در پاسخ به اینکه چرا پس از 38 سال هنوز مشکلات اقتصادی و اجتماعی کشور پا برجا هستند و حکومت نتوانسته است آنها را حل کند، می گوید که ما مُدل نداشتیم و اکنون هم هنوز نداریم. خوب این حرف بی معنا است و واقعیت ندارد. اینها همگی از همان ابتداء گفتند که مدل ما مدل اسلامی است، اقتصاد اسلامی داریم، بانکداری بدون ربح اسلامی داریم، علوم باید اسلامی باشد و همچنین دانشگاهها و… و بر اساس به اصطلاح اسلامی کردن همه چیز را به نابودی کشاندند و حالا می گویند مدل نداشتیم. نگاه کنید به عنوان نمونه به اسلامی کردن بانک ها که قرار بود بدون ربح کار کنند. تمام سیستم بانکی را نابود کردند و حالا بانک هایشان گاه تا 25 و 30 در صد ربح، یعنی سود بانکی میدهند که کاری غیر شرعی است. این ها مدل داشته اند اما مدلی بیهوده و سراپا افراط و تفریط و نادرست و ناکار آمد. این ها مکانیسم های اقتصادی و اجتماعی را نمی شناسند، همه راه های اسلامی را هم رفته اند و شکست خورده اند. بعد از 38 سال که جامعه را به خاک سیاه نشاندند، می گویند مدل نداشتیم. بنابراین برای پیشرفت باید از این حکومت عبورکرد. تجربه های دیگر هم نشان داده اند که بدون عبور ازحکومت های ضد دمکراتیک نمی توان به دموکراسی دست یافت.
در مورد اینکه چه باید کرد من نمی توانم نسخه ای را بیان کنم، ده ها راه و پیشنهاد مطرح شده است. من تاکید می کنم که بدون عبور از جمهوری اسلامی نمی توان به دمکراسی و رفاه و آزادی رسید. و برای گذار، من نمونه لهستان را کم هزینه ترین و دمکراتیک ترین راه می دانم . ” جنبش همبستگی” در لهستان از خیابان شروع کردند و آنقدر فشار آوردند که حکومتگران مجبور شدند نظارت استصوابی حزب کمونیست برانتخابات را بردارند و در پی آن نمایندگان جنبش همبستگی، یعنی نمایندگان واقعی مردم، توانستند به پارلمان راه یابنذد و 90 درصد کرسی های مجلس را به خود اختصاص دهند. با این موفقیت، آنها از راه قانونی، یعنی تصویب قانون در مجلس، گام به گام قانون اساسی را تغییر دادند و بدون خونریزی به سوی دموکراسی رفتند و نظم غیردمکراتنیک را عوض کردند. شاید این مدل برای ایران مناسب باشد. البته باید همواره توجه داشت که ضامن اجرایی مصوبات نمایندگان همبستگی در پارلمان، نیروی میلیونی خیابان بود.
م.ذ: چرا در خارج از کشور که شرایط مهیا است هنوز نتوانستیم یک جریان متشکل و تاثیرگذارِ سوسیال- دموکراتیک شکل بدهیم؟ و چه راههای عملی ای برای تسریع شکلگیریِ چنین جریانی پیشنهاد می کنید؟
پ. د: جریان های مختلف سیاسی متاسفانه در پروسۀ 20 تا 25 سالۀ اخیر همگی، کم و بیش، تحلیل رفته اند و سازمان یا حزب آنها چیزی جز نام و یک کارت ویزیت برای افراد این جریان ها نیست. در بروز این چنین روندی عوامل کوناگونی نقش داشته اند. توجه داشته باشیم که ابزار سیاست، قدرت است و مجموعه این احزاب و سازمان ها ابزار قدرت را ندارند و تحت چنین شرایطی می شوند مثل دلاک های اراکی که وقتی مشتری ندارند همدیگر را کیسه می کشند. حزب و سازمان سازی هم بی پایه و اساس و بدون برنامه شکل نمی گیرد. حزب باید در جامعه خود عمل کند. اینکه 50 تا 100 نفر جمع شوند، بحث کنند و بعد از چند روز بروند دنبال کار و زندگی شان که حزب درست نمی شود. نه ساختارهای لازم و ضروری، نه قدرت لازم برای پیاده کردن سیاست ها، نه منابعی و نه رابطه ای با ایران و غیره. به این ترتیب ساختن حزب و سازمان نتیجه نخواهد داد. تا زمانی که امیدی به تغییرات اساسی در ایران نباشد نمی توان کار کرد و فعال بود. این امید مثل آب برای ماهی است. این امید باعث فعالیت احزاب و گروه ها و سازمان ها خواهد شد. حزب و سازمان سازی بدون توجه به موارد گفته شده به مجامع سخن پراکنی بدل می شوند. البته من منکر فعالیت ها که نسبت به قبل از انقلاب افزایش داشته و دارد، نیستم اما برای فعالیت تاثیر گذار بر سیاست های درون جامعه، باید شرایط و مؤلفه های گفته شده وجود داشته باشند. به علاوه اینکه، عده ای هم با این نظام غیردمکراتیک و تامگرا ، بنابردلایل متفاوت همکاری یا مماشات می کنند.