محمود عاشوری –
در قسمت اول این نوشته به دلایل شکست پروژه رفرم در ایران پرداختم و به این نتیجه رسیدم که راه ایجاد هر تغییری در ایران
روش های دیگری را می طلبد
قسمت دوم
انقلاب
برای عده ای کلمه انقلاب مساوی با شورش، بهم ریختگی، نابسامانی، کشت و کشتار و استیصال میباشد. در عین حالی که اینها معنی کامل انقلاب را نمی دهد، ممکن است هرکدام و یا همه آنها جزئی کوچک یا بزرگ، کوتاه مدت و یا دراز مدت از یک انقلاب باشند. اینها در حقیقت ارزش گذاری و یا نتیجه یک انقلاب هستند و نه خود آن. مخلوط کردن ایندو مثل این است که ما بگوییم اگر انقلاب فرانسه بخاطر کشتار آن و یا روسیه بخاطر نتایج آن پیش نمی آمد بهتر و یا بدتر بود. در حالی که به وقوع پیوستن انقلاب کبیر فرانسه و یا اکتبر روسیه در هر صورت امری حتمی بود. نفی و یا پیش بینی انقلاب و یا رفرم امری اخلاقی نیست که بخواهیم از آن نتیجه عملی برای تعیین استراتژی سیاسی گرفت. بررسی انقلاب و رفرم امری علمی و منطقی است و شرکت و عدم شرکت در هر کدام از آنها برای هر کسی البته مسئله ای شخصی است. مثلا ابراز پشیمانی از انقلاب ۵۷ برای کسی که در سرکوب شرکت داشته و آن را به شکست کشانیده و یا ابراز خرسندی برای کسی که در مبارزه با استبداد و اهداف آزادیخواهانه آن بوده مسئله ای اخلاقی است در حالی که وقوع انقلاب ۵۷ از نظر جامعه شناختی حتمی و کاملا قابل پیش بینی بود.
برای روشن شدن منظورم از کلمه انقلاب شخصی را در نظر بگیرید که یک بار در سال ۵۵ و بار دیگر در سال ۶۵ به ایران سفر کرده باشد. تفاوت و مقایسه دید این فرد خارجی در این دو سفر نمایانگر یک انقلاب کلاسیک تمام عیار است. در نتیجه این انقلاب ساختار سیاسی، ارزشهای اجتماعی و فرهنگی و بعضا اقتصادی جامعه کاملا دگرگون شده است. این تغییر ژرف از دید این شخص در تمام کوچه پس کوچه های شهرهای ایران قابل مشاهده است.
عده ای انقلاب را با یک مرحله آن، عده ای با نتیجه آن و عده ای با عمل های لازم برای به نتیجه رسیدن به آن اشتباه می گیرند. هر کدام از این گروهها با یک دید ناقص و احیانا شخصی نتایج مختلفی از تحلیل خود میگیرند، آن را نفی کرده و آمدن آن را نمی بینند، در نتیجه خود را برای آمدن آن و در نتیجه بهره برداری درست از آن آماده نمی کنند.
انقلاب یک پروسه تغییرات است که ممکن است بطرق مختلف، بسته به عمل پارامترهای دخیل در آن نتایج مختلفی ببار آورد. پروسه آن اگرچه کوتاهتر از رفرم است اما اهداف کلی آن همان اهداف رفرم میباشد. ممکن است رفرم خرابی های انقلاب را نداشته باشد اما وقتی اولی جواب نداد دومی حتما می آید. کل این پروسه جدای از ارزش گذاری روی آن به معنی انقلاب است.
کسانی که مخالف انقلاب هستند و آن را نفی می کنند آن را با یکی از مراحل آن و یا نتیجه آن یکی میگیرند. آنها نمی دانند که مخالفت و یا موافقت ما با انقلاب تاثیری در به وقوع پیوستن و یا نپیوستن آن ندارد. موج انقلاب آنقدر قوی و قدرتمند است که هیچکس نمیتواند جلو آن را سد کند. کسانی که این موج را نمی بینند اولا خواسته یا ناخواسته چشم و گوش خود را میبندند و دوما خود را از دخالت در آن و درنتیجه جهت درست دادن به آن و بهره وری از آن برای رسیدن به اهداف اجتماعی خود محروم میکنند.
بجای نفی همیشگی انقلاب بهتر است برای برخورد درست با آن تا آنجا که امکانات اجازه میدهد آن را بشناسیم تا بتوانیم خود را برای آن آماده کنیم و در آن تاثیر گذار باشیم.
امکان وقوع انقلاب در کشورهای پیشرفته و نیمه پیشرفته با ثبات نسبی سیاسی امری غیر قابل امکان است. آنها مرحله ای که جامعه ما در آن میباشد را چه با انقلابی عظیم و یا رفرم پشت سر گذاشته اند.
تا وقتی که جانشینی قدرت سیاسی بطور کامل تعیین تکلیف نشده است، ارزشهای جدید اجتماعی و فرهنگی جایگزین نشده اند و سیستم جدید تثبیت نشده انقلاب انجام نپذیرفته است. تا وقتی که تمام این پروسه، از اول تا آخر به اتمام نرسیده، به پایان انقلاب نرسیده ایم. منظور من از بکار بردن کلمه انقلاب در تمام این نوشته کل اینپروسه است از اول تا آخر.
نتیجه انقلاب همان صفتی است که بعد از آن می آید. مثل انقلاب اسلامی، انقلاب بلشویکی یا انقلاب دموکراتیک. در مورد ایران شروع انقلاب ممکن است با یک کودتا، خیزش مردم و یا جنگ شروع شود آما نتیجه آن را در پایان پروسه انقلاب خواهیم دید.
توجه کردن به این مسئله فوق العاده اهمیت دارد که راههای مبارزه با رژیم حاکم در زمانی که ما با انقلاب روبرو هستیم با زمانی که با رفرم طرف هستیم کاملا متفاوت میباشد. در مرحله انقلاب در جوامع اروپایی، آسیایی و آمریکایی نیروهای دخیل در انقلاب چه دمکراتیک و یا بلشویکی ، انقلابی عمل کرده اند و در جوامعی که با رفرم این مرحله را پشت سر گذاشته اند رفرمیستی. ارزشهای ما و روش ما را در برخورد با نیروهای سرکوبگر رژیم در مرحله سرنگونی بستگی مستقیم با روش آنها در سرکوب ما و مبانی اساسی اعتقادات انسانی ما دارد. در مبارزه با رژیم حاکم برخورد رفرمیستی یک نیروی سیاسی در موقعی که ما با انقلاب طرف هستیم و برخورد انقلابی در موقعی که با رفرم روبرو هستیم جدای از اینکه بی تجربگی و ناپختگی این نیرو را نشان میدهد او را از چرخه تاثیر گذاری عمده در اینمرحله خارج میکند. در قسمتهای بعدی من در این مورد بطور مفصل خواهم پرداخت.