قسمت پنجم: تئوری انقلاب –
ادامه ،
محمود عاشوری –
در قسمتهای قبل به این موضوع اشاره کردم که استراتژی رفرم و اصلاحات در ایران به شکست انجامیده و ما با انقلابی همه جانبه روبرو خواهیم بود. در برسی جنبش انقلابی بیان کردم که جنبش انقلابی دارای این خصوصیات است:
گفتمان یا تئوری انقلاب
حزب یا نهاد انقلابی
عمل انقلابی
آنجا گفتم که گفتمان انقلاب راههای رسیدن به اهداف آن را تئوریزه میکند و عنوان کردم در همان حد گفتمان دارای سه خصوصیت:
تشریح عدم تطبیق جامعه با روبنای خود، تشریح هدف خود و راه حل خود برای رسیدن به هدف میباشد. همچنین در قسمت چهارم بیان کردم که تئوری انقلاب در قسمت عدم تطبیق باید اثبات کند که جامعه خود از ریشه و بنیان خواهان این تغییرات اساسی است و آن را اثبات کردم.
در این قسمت به این نکته خواهم پرداخت که تئوری انقلاب همچنین بایستی اثبات کند که مردم جامعه ای که در آن خواهان انقلاب است لحظه ای از تلاطم و حرکت برای انجام این تغییرات باز نایستاده است.
یک سوسیال دمکرات انقلابی بایستی ثابت کند که مردم جامعه او به زبانهای مختلف در دورانهای مختلف به صورتهای مجاز و غیر مجاز به مبارزه با رژیم حاکم پرداخته اند. او و تئوری او تنها و بدون مردم نمی خواهد و نمی تواند تغییراتی که خواهان آن است را عملی کند. او بایستی به مردم خود اتکا کند و با کمک آنها این انقلاب را آغاز و به انجام برسانند. بدون اثبات اینکه مردم این توانایی را دارند تئوری او بی مایه است. هدف او تنها سرنگونی نیست بلکه عملی کردن تغییرات اساسی در تمام بنیانهای سیاسی، فرهنگی، قضایی، تربیتی و اجتماعی و حراست از این دستاوردها است. در تئوری او سرنگونی تازه آغاز کار است. او برای به مقصد رساندن یک انقلاب دمکراتیک نه تنها در امروز بلکه در فردا به مردمی که امروز با تمام وجود و با دادن هزینه اثبات کرده اند که خواهان این تغییرات هستند، نیاز دارد. او حتما باید ثابت کند که نیروهای امروز و فردای او ( تئوری انقلاب) زنده و بطور گسترده و فعال و همیشگی در صحنه هستند. نه لزوما بطور کمی اما بطور کیفی هم در اکثریتند.
او به انقلابی بالا و جدا از مردم اعتقاد ندارد. بدون این نیرو او هیچکاره است.
اگر به برسی جنبشها و حرکتهای مردمی در سطوح مختلف در چهار دهه گذشته بپردازیم بروشنی به این نتیجه میرسیم که مردم ما لحظه ای از مبارزه با حکومت اسلامی باز نایستاده اند. در طول این مقاومت شکل مبارزه تغییر کرده اما دو چیز تغییر نکرده است: یکی خواست سرنگونی کامل رژیم و دیگری تداوم مبارزه. وقتی آنها زیر پرچم موسوی میروند در حقیقت میخواهند با هزینه کمتر کل رژیم را سرنگون کنند. وقتی زیر پرچم خاتمی میروند میخواهند در قدم بعدی کل را بیندازند. بروشنی ما میبینیم وقتی در دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ پرچمی نیست بوضوح خواست خود را در شعارهای خود که تماما سرنگونی کامل رژیم است بیان میکنند. ” اصلاح طلب اصول گرا دیگه تمومه ماجرا”، ” مرگ بر دیکتاتور”.
سوسیال دمکراتها بایستی ریشه های خود را در جامعه بیان، تشریح، تئوریزه و اثبات کنند. اگر جامعه انقلابی است او هم بایستی انقلابی و اگر جامعه خواهان رفرم است او هم رفرمیست باشد. رفرمیست یا انقلابی بودن او نه از ایدئولوژی بلکه از واقعیات انکار ناپذیر جامعه او بر میآید. وجود و تداوم بودن او از بنیان مردم و جامعه او نشات میگیرد. یک سوسیال دمکرات هر چه هم انقلابی باشد در پاکستان قادر به انجام کاری نیست. ریشه او در پاکستان و حتما در کویر عربستان خشکیده است. تئوری انقلابی در کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی هم مسلما کاربرد ندارد.
در نتیجه یک سوسیال دمکرات انقلابی نه تنها از بیرون ریختن مردمی که بصورت سیل آسا و با فریاد و غرش به خیابانها میریزند و زمین زیر پایشان را میلرزانند، نمی لرزد بلکه آن را تقویت میکنند و نیرو گرفتن آن را تنومند شدن ریشه خود میبیند، به پیشباز آن میرود، از آن پشتیبانی میکند و از بالا به آن اکسیژن و هوا می رساند. بنیان تئوری انقلاب او از همین نیروهای خیابانی امروز توان میگیرد. فریادها و نیروهای امروز سرنگونی خواه او تغییرات فردای او را عملی خواهند کرد. مبارزه مردم در دفاع از خود و حمله به مراکز نظامی رژیم در زمان خیزشهای عمومی برای او امری واقعی است. گرفتن مراکز قدرت و تسخیر محلات و شهرها در مراحل آخر انقلاب جزعی از استراتژی او است. برنامه های او برای بعد از سرنگونی در بودن در دوران انقلاب عملی خواهد شد. مردم در دوران بعد از انقلاب به کسی اعتماد میکنند و کسی را برمیگزینند که در دوران انقلاب و سرنگونی همراه آنها بوده است. معنی آلترناتیو و معنی دولت و همچنین مجلس موسسان برای او معنی دیگری دارد.
یک سوسیال دمکرات انقلابی در حد گفتمان باید ثابت کند که مردم جامعه او هیچ موقع ننشسته اند. اگر این را نتواند ثابت کند اصولا در دوران انقلابی نیست.
سوسیال دمکرات های رفرمیست ایدئولوژیک ما که در ایران خواهان تغییرات از راههای دیگر هستند اینگونه استدلال میکنند که هیچ ملتی در یک قرن دو انقلاب نکرده، مردم دیگر حاضر به هزینه دادن نیستند، وقتی میتوانیم به اهداف خود بدون هزینه برسیم چرا هزینه دهیم؟ انقلاب ریسک دارد و مردم حاضر نیستند ریسک کنند. در جنبشهای مردمی در زمان خاتمی و سال ۸۸ مردم خواهان تغییرات از راههای دیگر بودند و جنبش دیماه ۹۶ هم ساخته پرداخته جناحی از رژیم بر علیه جناح دیگر بود. اصلا جنبش سوسیال دمکراسی موافق رفرم و مخالف انقلاب است. حمله به مراکز نظامی و امنیتی رژیم خشونت طلبی است و ما مخالف خشونت هستیم. چنته آنها پر است از تشریح برنامه های بعد از سرنگونی اما برای خود سرنگونی کاملا خالی هستند. انگار نیروی دیگری از آسمانها بایستی این رژیم را سرنگون کرده و کشور را به دست آنها بدهد.
سوسیال دمکرات انقلابی اما اعتقاد دارد که مردم همیشه برای انجام تغییرات اساسی هزینه داده اند و هم اکنون هم در حال هزینه دادن هستند. نمونه های بارز این هزینه دادنها و تداوم آنها عبارتند از: دهه شصت، کوی دانشگاه، قتل های زنجیره ای، مبارزات زنان، تداوم وجود زندانهای سیاسی، تداوم ترور مخالفان در خارج از کشور، اعتراض های معلمان و کارگران جنبشهای دیماه ۹۶ و آبانماه ۹۸ و بسیاری نمونه های دیگر. یک سوسیال دمکرات انقلابی اما در تمام جنبشها و شورشهای مردمی که پس از تثبیت حکومت جنایتکار اسلامی بوقوع پیوستند پوسته را کنار میزند و با دیدن علامتها به عمق خواست مردم پی میبرد. در جنبش ۸۸ میبیند که مردم از روزهای سوم و چهارم به بعد وقتی مقداری قدرت می یابند موسوی و کروبی را کنار میزنند. انقلابیون سوسیال دمکرات در دیماه ۹۶ و آبانماه ۹۸ بوضوح خواست و عمق انقلاب مردم برای سرنگونی را بصورت گسترده در بیش از ۱۰۰ شهر میبیند و جلوه های انقلابی بنیادین و اساسی را می نگرد و بنیان تئوری انقلاب خود را بر روی آن میسازد. سوسیال دمکرات اول از جنبش ۸۸ یا حسین میر حسین را میبیند اما سوسیال دمکرات انقلابی دوم شعار موسوی بهانه است کل رژیم نشانه است را میبیند. یکی رویه را میبیند دیگری عمق را. کدامیک از این برداشتها درست میتواند باشد؟ اگر اولی دست بالا را داشت جنبش مرده و تئوری انقلابی سوسیال دمکرات انقلابی ما باید خانه نشین میشد. در حالی که این خانه نشینی نصیب دیگری شد و جنبش عظیم دیماه ۹۶ و آبانماه ۹۸ آن را بوضوح اثبات کرد.
سوسیال دمکرات اول با نشان دادن روبنای این جنبشها عدم تحرک و پاسیو بودن خود و بروکراسی حاکم بر خود را نتیجه گیری، عملی و توصیه میکند و راه حلی را که ارائه میدهد تغییر از بالا و بدون مردم است. در راه حلی که او ارائه میدهد به مردم فقط در یک روز رفراندم نیاز است. بقیه کارها را خود همراه با بالایی ها انجام میدهد. او از مردم بجز روز رای میترسد چون او اساسا مردم خود را هیچموقع نشناخته و در عمق آنها نبوده است.
سوسیال دمکرات انقلابی دوم اما اگر نتواند دید عمیق خود را اثبات کند بی ریشه میماند. او اگر نتوانست حرکت سرنگونی تمام و کمال مردم را چند روز پس از شروع جنبش ۸۸ ببیند، پوسته را کنار بزند و خروش و غلیان و خشم مردم را اثبات کند، بهتر است به جرگه سوسیال دمکراتهای اولی بپیوندد. تمام پایه های اساسی تئوری انقلابی او روی همان عمقی که ناشی از زندگی در این عمق و شناخت درست مردم خود حاصل شده سوار است.
سوسیال دمکرات اول که بنظر من ریشه در اصلاحات دارد از غلیان مردم، خروش و انفجار آنها می هراسد چون اساسا در عمق زندگی سیاسی نکرده و آنها را نمیشناسد. او همیشه یاد گرفته از بالا به مردم نگاه کند.
سوسیال دمکرات دوم برای به انجام رسانیدن تغییرات اساسی که در تئوری و گفتمان خود پایبندی خود را به آنها اعلام کرده به این مردم نه تنها برای سرنگونی بلکه بعد از آن برای به انجام رساندن و حراست از آن اهداف و دستاوردها نیاز اساسی دارد. او به پیشباز این شعله و انفجار میرود چون اساسا تغییرات بنیادی که او به آنها اعتقاد دارد از همین شعله ها و انفجارات خیابانی شروع میشود و بدون آنها او به اهداف خود نمی رسد. او البته که این خروش و غلیان را در ذهن خود نمی سازد بلکه در زندگی روزمره مردم و جنبشی که با آنها خو گرفته، زندگی کرده و رشد یافته بطور عینی و روزمره میبیند.