انقلاب آتی مردم ما به کدامین سو میرود ؟
– محمود عاشوری-
گذار مسالمت آمیز روشی مبارزاتی است جهت جمع آوری نیرو از یکطرف و تضعیف و ریزش سیستم مقابل از طرف دیگر برای وادار کردن سیستم کهنه به واگذاری قدرت یا سرنگونی آن. تاکتیک های گذار مسالمت آمیز در داخل همانا تاکید بر مقاومت مدنی، اعتصابات صنفی، تظاهرات مسالمت آميز، اعتراضات فردی و گروهی در محلهای کار و سکونت و هر اعتراض دیگری بدون انجام خشونت میباشد. این تاکتیک ها در خارج از کشور تلاش بر همبستگی و اتحاد ببن نیروهای همگام، تشریح اهداف و خواستهای جنبش برای دولتها و جنبشهای مدنی و صنفی در کشورهای مختلف و مجامع بین المللی جهت گرفتن کمکهای مورد نیاز از یکطرف و آماده سازی جامعه جهانی از طرف دیگر برای سرنگونی و جایگزینی سیستم مورد نظر از طرف دیگر میباشد
– قسمت ششم: تئوری انقلاب
– قسمت هفتم: راه حل
– قسمت هشتم: ادامه راه حل
– قسمت نهم: نهاد سیاسی
—————————–
قسمت ششم: تئوری انقلاب- محمود عاشوری-
هدف انقلاب
در قسمتهای قبل تئوری انقلاب اشاره کردم که برای انجام پذیرفتن انقلاب به سه پایه اساسی نیازمندیم اول گفتمان یا تئوری دوم نهاد سیاسی و سوم عمل انقلابی.
همچنین در قسمت تئوری انقلاب عنوان کردم که گفتمان انقلاب برای اثبات خود سه عامل اصلی را باید تشریح کند
اول عدم انطباق زیربنا با روبنای جامعه، دوم هدف انقلاب و سوم راه رسیدن به هدف خود.
هدف انقلاب همان چیزی است که جامعه از بنیان و اساس خواهان آن است. یعنی در جامعه مورد نظر به هر گوشه ای سر میزنید این هدف را نه تنها در زبان و گفتار افراد جامعه، بلکه در عمل این اهداف را مشاهده میکنید. به این صورت که جامعه و اقشار مختلف آن از هر امکانی استفاده میکنند تا سطح سرکوب و قوانین ظاهری جامعه را کنار زده و آن زندگی و روش و هدفی را که میخواهند به انجام برسانند. این هدف باید آنچنان در جامعه جا افتاده باشد که نه تنها در زندگی خصوصی فردی و خانوادگی انسانهای آن جامعه بلکه در زندگی جمعی خود از محل تحصیل و کار گرفته تا مکانهای عمومی در هر لحظه ای که امکان پیدا کنند آن را ابراز کنند.
شما هدف در تئوری انقلاب در جامعه ای که آماده انقلاب است را تنها در دانشگاهها و کتاب فروشیها و کتابخانه ها و محافل شبانه روشنفکران در مراکز علمی و یا در قهوه خانه ها نمییابید، بلکه هدف انقلاب را بایستی بطور روزمره در زندگی عادی مردم ببینید. در این صورت است که هدف انقلاب در جامعه جا افتاده و جامعه آماده پذیرفتن انقلاب است. جامعه ای به مرحله انقلاب رسیده که هدف خود را تنها از نظر تئوری اثبات نکرده باشد بلکه در مدتی طولانی بصورت مخفی و یا علنی در هر فرصتی مشغول عملی کردن آن باشد. یک سوسیال دمکرات انقلابی وقتی در بین مردم زندگی میکند و تئوری خود را از بنیان جامعه پایه ریزی میکند بایستی نمونه های فراوان از جای جای زندگی روزمره مردم از اقشار مختلف در تقابل اهداف انقلاب با وضعیت موجود نشان دهد. این تقابل ها آنچنان واضح و روشن هستند که میتوان در هر سال در چهل سال گذشته هزاران نمونه آورد.
این اهداف را ما در جامعه خود به روشنی در جنبش زنان، کارگران، دانشگاهیان، جوانان، ورزشگاهها، سینما، معلمان، نویسندگان، کنج خانه ها و دیگر عرصه های زندگی خصوصی و اجتماعی جامعه خود سالیانی است که میبینیم.
این هدف خیلی ساده در جامعه اسلام و دیکتاتور زده ایران رسیدن به جامعه ای سکولار و دمکرات میباشد. هدف کلی این انقلاب مذهب و استبداد زدایی از تمام ارکان زندگی اجتماعی جامعه با تمام توان میباشد. هدف انقلاب سرنگونی کامل سیستم قضایی، سیاسی، مراکز تربیتی، هنری، ورزشی، خانواده و غیره و بازسازی تمام عیار در تمام این عرصه ها میباشد. حقوق زنان، کودکان، کارگران، کارمندان، شهروندی، اقلیتهای مذهبی و قومی بایستی دوباره نوشته و تصویب شوند. آزادیهای سیاسی، اجتماعی, فردی، زنان، تشکیل اتحادیه ها و سندیکاها، اجتماعات و اعتراضات و اعتصابات و دیگر عرصه های زندگی فردی و اجتماعی بایستی دوباره باز تعریف و تصویب شوند.
جنبش انقلابی ما در این زمینه کارهای اساسی و بنیادی انجام داده است. اهداف جنبش ما آنقدر جا افتاده و همه گیر شده که شما کمتر نهاد سیاسی را میبینید که در حرف و یا عمل خواهان جامعهای سکولار و دمکرات نباشند. هیچکس بحثی در این اهداف ندارد مهم اما اعتقاد به این اهداف در عمل و راه رسیدن به این اهداف است.
بدون شک راه حل گذار از جمهوری اسلامی و یا سرنگونی آن مهمترین بحث کل اپوزیسیون در داخل و خارج از کشور است. کل جنبش اپوزیسیون از مجاهدین گرفته تا کمونیستها، مشروطه خواهان، ملی گراها، احزاب منطقه ای و همچنین سوسیال دمکراتها بنا به اهداف خود و تحلیلشان از وضعیت کنونی راه حلهای مختلفی ارائه میدهند. این راهها بستگی مستقیم با اهداف جنبش آنها، نیروی مقابل آنها و نیروهائی که قرار است این اهداف را به سرانجام برسانند، تعیین میشوند. ساختار سیاسی تشکیلاتی کنونی این احزاب و سازمانها آینه دورنمای اهداف آنها در جامعه را به نمایش میگذارد.
هدف یک جنبش مارکسیستی برقراری جامعه ای با حاکمیت سیاسی شورایی و سیستم اقتصادی سوسیالیستی با لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولیدی و لغو کار مزدی می باشد. نیروی مرکزی این جنبش برای رسیدن به هدف خود نیروهای متشکل طبقه کارگر صنعتی در شوراهای کارگری هستند. این جنبش برای سرنگونی جمهوری سرمایه داری اسلامی و بعدا برقراری سیستم خود از جنبشهای پیرامونی مثل جنبش زنان، دانشجویان، معلمان و دیگر اقشار تا جایی که به این اهداف کمک میکنند یاری میجوید. را حلی که این جنبش ارائه میدهد برپایه توان و روش نیروهای مرکزی خود یعنی طبقه کارگر است. این جنبش برای برقراری شوراهای کارگری جهت انجام اعتصابات کارگری و در نهایت سرنگونی رژیم سرمایه با انقلابی مردمی و در مرحله بعد گرفتن تمامیت قدرت سیاسی به هر روشی و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا و بعدا رسیدن به جامعه ای سوسیالیستی با تمام توان میکوشد. این جنبش علی رغم اینکه در کشورهای مختلف با بحران هویتی روبروست و نیرویی آنچنانی ندارد در کشور ما و نیروهای اپوزیسیونی ما یکی از منسجم ترین جنبش ها میباشد.
هدف جنبشهای قومی رسیدن به حد اکثر حقوق قومیتی تا سرحد جدایی است. نیروهای آنها نیروهای منطقه ای و راه حل آنها بسته به موقعیت، مبارزه مسلحانه، مذاکره با مرکز و یا استفاده از نیروهای خارجی میباشد. توانایی و نیروی این جنبش رابطه ای مستقیم با تبعیض های منطقه ای توسط مرکز و فقر و کمبودهای منطقه ای و جغرافیایی است.
هدف جنبشهای لیبرال که شامل حزب مشروطه و فرشگرد نیز میباشد حکومتی پارلمانی با آزادی کامل مالکیت خصوصی و آزادیهای اجتماعی میباشد. راه حل آنها نیز سرنگونی حکومت همراه با قیام و انقلابی مردمی که نتیجه آن ایجاد مجلس موسسان و تشکیل دولتی پارلمانی خواهد بود. ابن نیرو از هر نیروی خارجی جهت سرنگونی با حد اکثر پتانسیل بهره مبجوید. نیروهای این جنبش در داخل اقشار مختلف مردم که خواهان بازگشت ایران به دوران قبل از انقلاب است میباشند. میتوان گفت این جنبش در حال حاضر نیرومند ترین و تاثیر گذار ترین نیرو در سطح جنبش سرنگونی طلب میباشد.
حال با توجه به اهداف جنبش سوسیال دمکراسی که کل بستر جامعه را در بر میگیرد چه راه حلی را باید ارائه داد؟ نیروهای مرکزی و پیرامونی این جنبش کدامند؟
همه میدانیم که جنبش سوسیال دمکراسی در مخالفت با روشهای انقلابی احزاب مارکسیستی بوجود آمد. آیا در حال حاضر ما مخالف انقلاب هستیم؟
اگر جواب مثبت است راه حل کنونی چیست؟
اگر جواب منفی است آیا این تضادی با فلسفه وجودی این جنبش ندارد؟
در قسمت بعدی من بطور مفصل به این تضاد ظاهری خواهم پرداخت.
————————————————————————————————————————
.انقلاب آتی مردم ما به کدام سو میرود؟
قسمت هفتم: راه حل
در قسمتهای قبلی تئوری انقلاب به این نکات اشاره کردم که تئوری انقلاب برای اثبات خود به سه پایه اساسی عدم تطبیق زیر بنا با روبنا، هدف خود و راه حل نیازمند است. در این تشریح راه حل خواهم پرداخت.
از نظر من جنبش های سوسیال دمکراسی از بدو بوجود آمدن در کشورهای مختلف نه تنها مخالف انقلاب دمکراتیک نبوده اند بلکه رهبری اصلی این انقلابات را بر عهده داشته اند. مخالفت آنها با انقلاب پرولتری و تصاحب تمام قدرت بدست شوراهای کارگری بوده است.
برای اثبات این نظر ابتدا موضع کلی جنبش سوسیال دمکراسی را نسبت به انقلاب و برخورد سوسیال دمکراتها را تاریخا در کشورهایی که انقلاب را تجربه کرده اند، برسی خواهم کرد.
حزب سوسیال دمکرات آلمان که قدیمی ترین و بزرگترین حزب سوسیال دمکرات اروپا در زمان انقلاب آلمان بود در سال ۱۸۶۳ تاسیس شد. این حزب در جنگ جهانی اول (۱۹۱۴- ۱۹۱۸) به دو حزب سوسیال دمکرات و حزب کمونیست منشعب شد. حزب سوسیال دمکرات در انقلاب ۱۹۱۸- ۱۹۱۹ که به سرنگونی قیصر انجامید نقش اصلی را داشت. رهبر این حزب ( فردریش آبرت) بعنوان اولین صدر اعظم آلمان انتخاب شد و این حزب تا سال ۱۹۳۲ قدرت را در آلمان در اختیار داشت. مخالفت حزب سوسیال دمکرات در اصل با ادامه انقلاب یعنی انحلال پارلمان و دادن تمام قدرت به شوراها ( یعنی همان حکومت بلشویکی در شوروی) بصورت غیر دمکراتیک بود و نه انقلاب بر علیه دیکتاتوری قیصری. در این واقعیت تاریخی بوضوح میبینیم که موقعیت جامعه و نوع انقلابی که در پیش است تعیین کننده تایید یا نفی آن از طرف جنبش ما باید باشد نه برخورد دگم و ایدئولوژیک با آن.
در انقلاب کبیر فرانسه نیز سوسیالیستها که در گرایشات مختلف کارگری فعال بودند نقش اصلی را ایفا میکردند. سوسیالیستهای فرانسوی که قدمتی بمراتب طولانی از هر کشور دیگر جهان دارند در گرایشات مختلف تخیلی، آنارشیست و علمی که البته جای بحث خود را دارد تقسیم بندی میشدند. اختلاف اصلی که مورد نظر این مقاله نیز میباشد در مورد راه رسیدن به سوسیالیسم از راه دیکتاتوری پرولتاریا و ادامه انقلاب یا مبارزه رفرمیستی در درون جامعه دمکراتیک بود نه مبارزه با استبداد و کوتاه کردن دست مذهب از حکومت.
در انگلستان اما بدلیل وجود حد اقل آزادیهای دمکراتیک در زمان اروج تفکر سوسیالیستی اختلاف جنبش سوسیال دمکراسی و کمونیستی بر روی انقلاب پرولتری تنها در مباحث نظری باقی ماند.
در تاریخ مبارزاتی جنبش سوسیال دمکراسی هر جا جامعه با انقلابی دمکراتیک روبرو بوده، جنبش سوسیال دمکراسی اگر نه نقش اول که نقش بزرگی را ایفا کرده است. نتیجه ای که از بازگو کردن مختصر جنبش سوسیال دمکراسی در اروپا میخواهم بگیرم این است که جنبش سوسیال دمکراسی در تضاد با انقلاب بلشویکی و پرولتری راه خود را از جنبش مارکسیستی جدا کرده است اما در انقلاب دمکراتیک در صف اول بوده است.
در این نوشته درست است که من نظر خودم را بعنوان یک سوسیال دمکرات در مورد انقلاب آتی ایران بیان میکنم، اما بیش از اینکه مسئله این باشد که ما پایه ریز انقلاب باشیم یا نه، مسئله این است که ما با انقلاب پیش رو چکار کنیم؟ جواب ما به مسئله شیوه گذار چیست؟
موضع جمعیت ما در رابطه با شیوه گذار از جمهوری اسلامی ( راه حل) در بیانیه ها و نوشته ها مدون شده و در هدف کلی جنبش سوسیال دمکراسی در سه لغت بطور کلی خلاصه میشود:
آزادی، برابری و همبستگی ملی.
هدف مرحله ای جمعیت سوسیال دمکراسی برای ابران در جهت رسیدن به این سه شعار اصلی سرنگونی کامل جمهوری اسلامی است. یادآوری دوباره این موضوع مهم است که سرنگونی کامل حکومت اسلامی یعنی ایجاد انقلابی تمام عیار در سیستمهای سیاسی، قضایی، اقتصادی و ارزشهای اجتماعی است. ابزار رسیدن به این هدف مرحله ای ( سرنگونی کامل حکومت اسلامی که برخواسته از ارزشهای جنبش ماست و همانا در بیانیه های ما اعلام شده است) عبارتند از گذار مسالمت آمیز و حق دفاع از خود.
مسلم است که این دو ابزاری است جهت رسیده به سرنگونی کامل نه خود هدف. در یک دید سطحی بنظر میرسد که ابزار همخوانی با هدف مرحله ای ما ندارند اما مسلم است که اگر این دو ابزار در هر مرحله ای منجر به ماندن حکومت اسلامی باشند، قابل تجدید نظر و یا تلطیف خواهند بود. از نظر من اگر با دیدی عمیق به این دو ابزار ( گذار مسالمت آمیز و حق دفاع از خود) با هدف ما ( سرنگونی کامل ) نگاه کنیم هیچگونه تضادی بین این دو وجود ندارد. در این قسمت من سعی خواهم کرد به تشریح گذار مسالمت آمیز بپردازم.
گذار مسالمت آمیز
گذار مسالمت آمیز روشی مبارزاتی است جهت جمع آوری نیرو از یکطرف و تضعیف و ریزش سیستم مقابل از طرف دیگر برای وادار کردن سیستم کهنه به واگذاری قدرت یا سرنگونی آن. تاکتیک های گذار مسالمت آمیز در داخل همانا تاکید بر مقاومت مدنی، اعتصابات صنفی، تظاهرات مسالمت آميز، اعتراضات فردی و گروهی در محلهای کار و سکونت و هر اعتراض دیگری بدون انجام خشونت میباشد. این تاکتیک ها در خارج از کشور تلاش بر همبستگی و اتحاد ببن نیروهای همگام، تشریح اهداف و خواستهای جنبش برای دولتها و جنبشهای مدنی و صنفی در کشورهای مختلف و مجامع بین المللی جهت گرفتن کمکهای مورد نیاز از یکطرف و آماده سازی جامعه جهانی از طرف دیگر برای سرنگونی و جایگزینی سیستم مورد نظر از طرف دیگر میباشد
گرفتن نیرو و فراگیر کردن هدف سرنگونی در داخل و خارج و تبدیل آن به شعاری عمومی در اولین مرحله از جنبش سرنگونی طلبی ما است که با تاکتیک گذار مسالمت آمیز تحقق مییابد. ابزار گذار مسالمت آمیز در مقابل اعمال خشونت و مبارزه مسلحانه بعنوان یک استراتژی چندین هدف را دنبال میکند که عبارتند از:
همخوانی با ارزشهای انسانی سوسیال دمکراسی.
جدا نبودن از مردم و همراه کردن آنها با جنبش.
بستن راه برای استقرار سیستم دیکتاتوری دیگری بعد از سرنگونی.
در پایان یاد آوری این نکته را لازم میدانم که ابزار گذار مسالمت آمیز اگر به سرنگونی منجر نگردد در مراحلی قابل تلطیف و تجدید نظر میباشد. هماهنگی و انعطاف پذیری در هر مرحله ای از جنبش سرنگونی عواملی هستند که رهبری عمومی جنبش بایستی به آن توجه داشته باشد.
در قسمت بعدی مقاله من به تشریح مفصل حق دفاع از خود خواهم پرداخت
——————————————————————————————————————–
انقلاب آتی مردم ما به کدام سو میرود؟
قسمت هشتم
ادامه راه حل
در قسمتهای قبل به این نکات اشاره کردم که جنبش ضد حکومت تمامیت خواه مذهبی ایران بسوی یک انقلاب تمام عیار پیش میرود. در قسمت گفتمان انقلاب بیان کردم که یک تئوری انقلابی بایستی راه حل خود را برای جواب گویی به موقعیت انقلاب بیان کند. در بیان راه حل به تشریح قسمتی از مواضع جمعیت در هدف استراتژیک سرنگونی و هدف مرحله ای گذار مسالمت آمیز از نظر خودم پرداختم. در این قسمت به برسی یکی از اصلی ترین مواضع جمعیت یعنی “حق دفاع از خود” میپردازم. جهت روشن شدن منظور ما از حق دفاع از خود ابتدا چند سوال مطرح میکنم:
منظور از این حق جمعی است یا فردی؟
اصولا دفاع از چه حقوقی؟
دفاع در مقابل چه تعرضی و چه کسی؟
آیا دفاع از خود بدون داشتن قدرت معنی دارد؟
راههای عملی برای دفاع از خود چیستند؟
معیارهای ما برای تعریف این حقوق چیستند؟
در جوامع مترقی و نیمه مترقی حقوق فردی و جمعی انسانها بصورت حقوق شهروندی تعریف شده اند. این حقوق در پروسه ای طولانی و طی مبارزاتی فراگیر تعریف شده و تثبیت گشته اند. حقوق فردی آزادی بیان، حق دفاع در مقابل تعرضات شخصی، حق دفاع از مالکیت شخصی، حقوق اشخاص از جمله زنان در خانواده، حقوق زنان در تمام عرصه های زندگی شخصی و اجتماعی و کاری، حقوق کودکان، حقوق جمعی کارگران و دیگر اصناف و اقشار اجتماعی و صنفی و دیگر حقوق تعریف شده در قوانین حقوق بشر و مجامع پارلمانی و قانونگذاری کشورهای مختلف.
منظور ما ( جمعیت سوسیال دمکراسی برای ایران) از حق دفاع از خود در اینجا دفاع کردن از تمام این حقوق فردی و اجتماعی در مقابل سیستمی است که به این حقوق تعرض میکند. این تعرض میتواند فردی و یا جمعی باشد. ما بعنوان یک تشکل سیاسی که خود را نماینده جزعی از مردم ایران میدانیم در مقابل نقض حقوق مردم و همچنین نقض حقوق خود ما بعنوان یک تشکل سیاسی که حق حیات در کشور خود را دارد، دفاع از این حقوق را حق مسلم خود میدانیم. معیار ما در تعریف و پایه ریزی این حقوق جوامع مترقی بشری است. این معیارها در اسنادی که به تصویب رسانده ایم بطور دقیق تعریف شده اند. ما برای تک تک افراد جامعه در مقابل هر شخص و یا جمع و یا قدرتی که به این حقوق فردی و یا جمعی تعرض کند حق دفاع کامل قائل هستیم. حق دفاع تا سر حد احقاق حقوق. این امری کلی و بنیادی است که از بنیانهای اعتقادی ما برمیخیزد.
اما قدرت ما و مردم ما برای این احقاق حقوق چقدر است؟
آیا اصولا برای احقاق این حقوق به قدرت نیازمندیم؟
اگر جواب مثبت است تعریف این قدرت و مراحل رسیدن به این قدرت چیستند؟
تفاوت حق دفاع شخصی و جمعی چیست؟
برای روشن شدن منظور خودم چند مثال میزنم.
حزب نازی در زمان تسلط کامل خود در آلمان و کشورهای دیگر با تمام قدرت به کشتار یهودیان و مهاجرت اجباری آنها اقدام کرد ( تعرض سیستماتیک جمعی به یک جمع). مسلما یهودیان بعلت نداشتن هیچگونه قدرتی برای حق دفاع از خود چاره ای جز تسلیم نداشتند. اما بعد از شکست آلمان نازی با تمام قدرت عاملان کشتار یهودیان را دستگیر و در دادگاههای خود محاکمه کردند ( احقاق حق دفاع از خود بطور جمعی).
مثال دیگر حمله نیروهای پلیس به خانه های تیمی گروههای اسلامی تروریستی در کشورهای اروپایی و بخصوص فرانسه برای متلاشی کردن این گروهها با تمام قدرت ( دفاع از خود بطور جمعی در مقابل تعرض جمعی در زمان داشتن قدرت ).
مثالی دیگر دستگیری دو دختر جوان به جرم دادن دسته گل در اتوبوس و مجامع عمومی بخاطر روز زن و محکوم کردن آنها به ۱۰ و ۱۵ سال زندان در ایران میباشد ( تعرض سیستماتیک جمعی به شخص).
مثال دیگر اعدام هزاران زندانی بیگناه بدون محاکمه در تابستان ۶۷ در زندانهای جمهوری اسلامی است(تعرض سیستماتیک جمعی به جمع).
در این مثالها و مثالهای زیاد دیگری رابطه قدرت را با اعمال و یا نقض حقوق تعریف شده انسانها به روشنی میبینیم.
منظور من از مثالهای فوق سعی در تشریح منظور ما در اعتقاد به اصل دفاع از خود بعنوان یکی از اصول اساسی جنبش سوسیال دمکراسی و مشخص کردن رابطه قدرت جمعی در مقابل تعرض سیستم است. واضح است که جمعیت ما به این مسئله اذعان دارد که دفاع شخصی در مقابل تعرض جمعی بی معنی است. بنابر این بلافاصله بایستی روش و مراحل قدرت گیری جمعی در مکان تعرض روشن گردد. ما و هر تشکلی که به حق دفاع از خود بعنوان ابزاری مبارزاتی برای مردم اعتقاد دارد، بایستی برای گرفتن قدرت در میدانهای مبارزاتی جهت احقاق این حقوق هم برنامه داشته باشد. این میدانها عبارتند از: محله، شهر، دانشگاه، کارخانه، بازار، مدرسه و بطور کلی هر کجا که انسانها بطور جمعی امکان قدرت یابی دارند. راه حل ما برای عملی کردن حق دفاع از خود دخالت عملی برای این تشکل یابی هم در سطح اپوزسیون داخل و خارج و هم در سطح جنبش های خود جوش مردمی است. بحق میتوان گفت که تشکل ما در این مورد کارهای اساسی را انجام داده است.
حق دفاع از خود رابطه ای کاملا مستقیم با قدرت دارد.
نوید افکاری در زمان آویخته شدن به دار هیچگونه قدرتی برای دفاع از حق خود ندارد. او بروشنی میگوید که طناب دار آنها دنبال گردنی برای خود میگردد. اگر ما کمی قدرت داشتیم دار طناب نوید را بر سر دار دستان خراب میکردیم. ما قدرت نداریم که عزیزترین فرزندان ما را از بالای خوابگاه به بیرون پرتاب میکنند. اگر کمی قدرت داشتیم عاملین این وحشی گریها را در زندان نگه میداشتیم تا جامعه زندگی آرامی داشته باشد.حرف زدن از حق دفاع شخصی زندانی سیاسی زن در مقابل تعرض جنسی سیستم به او کاملا بی معنی است.
بروشنی در بعضی از مثالهای بالا میبینیم که دفاع فردی در مقابل تعرض سیستمی و یا سیستماتیک امکان ناپذیر است. این تصوری بچه گانه است که فکر کنیم منظور جمعیت ما در حق دفاع از خود در مقابل سیستم مخوف جمهوری اسلامی دفاع شخصی است. کاملا واضح است که منظور از دفاع از خود در اینجا در اینزمان دفاع جمعی است. دفاع سیستماتیک در مقابل تعرض سیستماتیک.
صحبت کردن از حق دفاع در زمان بی قدرتی شعاری کاملا تو خالی است. مقدمه صحبت از حق دفاع از خود ( چه فردی و چه اجتماعی) بایستی از استراتژی گرفتن و یا شرکت در قدرت سیاسی در هر سطحی شروع شود. بدون داشتن استراتژیی برای گرفتن قدرت از دست رژیم در تمام زمینه ها، صحبت کردن از حقوق مدنی و سیاسی و اجتماعی و حق دفاع از خود بیشتر به خود مشغولی و خود ارضایی شبیه است. در اینجا است که استراتژی گذار مسالمت آمیز ما برای متشکل کردن مردم در تمامی عرصه ها برای قدرت یابی جهت امکانپذیری حق دفاع از خود معنی پیدا میکند. اعتقاد ما به گذار مسالمت آمیز تنها یک استراتژی جهت دست بالا پیدا کردن قدرت مردم در یک طرف و ایجاد ریزش در نیروهای سرکوب از طرف دیگر جهت سرنگونی و احقاق حقوق است نه روشی تا انتها. در حقیقت از نظر من اعتقاد به گذار مسالمت آمیز حلقه اتصال ما با تمام جنبشهای مدنی مردم از یکطرف و زاویه ما را با مبارره مسلحانه از طرف دیگر به نمایش میگذارد. اعتقاد به مبارزه مسالمت آمیز بعنوان ارزشی ایدئولوژیک و همیشگی در این زمان و در ایران یعنی دست به قدرت سیاسی نبردن. اعتقاد به حق دفاع دقیقا به معنی دست به قدرت سیاسی بردن است. حتی فکر کردن به حق دفاع اجتماعی و همچنین شخصی تنها از کانال داشتن قدرت متصور است. دست به قدرت سیاسی نبردن و نداشتن برنامه برای شرکت در قدرت سیاسی با حق دفاع از خود در تضاد کامل قرار دارد. زمانی که ما قدرت کافی پیدا کردیم همچون یهودیان و دولت فرانسه که با تمام قدرت به نابودی فاشیزم و ایدئولوژی انسان سوز آنها پرداختند و هنوز هم میپردازند، تا انتها برای نابودی ایدئولوژیی اسلام سیاسی خواهیم پرداخت تا جایی که دیگر امکان سر بلند کردن پیدا نکنند. دقیقا کاری که انسانهای متمدن در مقابل فاشیزم و داعش در کشورهایشان انجام میدهند.حق دفاع از حقوق خود و جامعه و صیانت آن تنها از این طریق امکانپذیر است.
—————————————————————————————————-
انقلاب آتی مردم ما به کدام سو میرود؟
قسمت نهم: نهاد سیاسی
در قسمتهای قبل به تئوری انقلاب پرداختم و توضیح دادم جنبش انقلابی بطور کلی دارای سه بخش تئوری، نهاد و عمل می باشد. در قسمتهای قبل به تشریح تئوری انقلاب پرداختم. در این بخش به برسی نهاد سیاسی می پردازم.
حزب یا نهاد سیاسی بطور کلی مانند هر نهاد اقتصادی و یا اجتماعی برای برآورده کردن نیاز، جواب به یک ضرورت و به انجام رسانیدن یک هدف در یک دوره محدود زمانی در مکانی محدود از نظر جغرافیایی بوجود میآید.
بحث نهاد سیاسی را بطور کلی از جنبه های مختلف نسبت به جنبش های مختلف در جوامع گوناگون از نظر انواع سیستمهای حکومتی، موقعیت اقتصادی و آزادیهای سیاسی میتوان مورد بحث و برسی قرار داد. استانداردها و معیارهای که در این نوشته بکار میبرم کاملا نظر شخصی من میباشد که حاصل تجربیات چهل و اندی ساله ام در نهادهای مختلف سیاسی است. این قسمت از نوشته من که شامل دو بخش است به دو بحث دمکراتیک بودن و قابلیت انعطاف نهاد سیاسی میپردازد.
معیارهای دمکرات بودن یک نهاد سیاسی
نهاد سیاسی بطور کلی آینه کنونی سیستمی است که آن نهاد در صورت بقدرت رسیدن عملی خواهد کرد. نهاد سیاسی کنونی چیزی جز فشرده اراده، فرهنگ، نظرات و شخصیت اعضای تشکیل دهنده آن در یک پروسه زمانی طولانی که عموما برگرفته از شرایط جامعه میباشد نیست. سیستم آینده تشکیل دهنده حکومت برگرفته از این نهاد سیاسی چیزی جز این مجموعه فشرده نمیباشد. معیارهایی که ما برای دمکراتیک بودن و یا استبدادی بودن یک سیستم حکومتی بکار میبریم تقریبا همان معیارهایی است که برای یک نهاد سیاسی قائل هستیم. دمکرات بودن یک نهاد سیاسی یعنی اینکه این نهاد امکان عملی کردن تاثیرگذاری و اعمال قدرت اعضا را بطور برابر در سیستم خود از پایین تا بالا فراهم کند. حق ابراز و شرکت در پروسه تصمیم گیری در نهاد سیاسی در روند خود به دادن رای ( اعمال قدرت شخصی) منتهی میشود. دادن قدرت واحد های کوچک ( شخص) به واحد های بعدی ( نماینده) بصورت برابر و دمکراتیک بایستی در اساسنامه نهاد سیاسیبطور مشخص تعریف و عملی گردد. مسلم است بدون تعریف کنگره و مراحل عملی و زمانهای تشکیل آن، حرف زدن از اعتقاد به آزادی بیان و دمکراسی شعاری توخالی و پوچ است. توجه به این نکته بسیار قابل اهمیت است که کنگره در نهاد سیاسی و بعدا سیستم حکومتی فقط و فقط نهادی نظارتی است. آمیختن نهاد نظارتی با نهاد اجرایی ( رهبری،کمیته مرکزی، هیئت دبیران ) راه را برای از بین بردن دمکراسی باز میکند. اعضا بصورت فردی هیچگونه قدرت عملی برای نظارت بر نهاد اجرایی و جلوگیری از انحراف احتمالی آن بطرف یک سیستم بسته متمرکز نمیتوانند داشته باشند. قدرت دخالت اعضا تنها در کنگره نهاد سیاسی است که عملی خواهد شد. نقش کنگره در نهاد سیاسی همان نقش پارلمان در سیستم حکومتی میباشد. هر سیستم سیاسی چه در قدرت و یا در اپوزیسیون بایستی روند قدرت یابی خود را از اعضا و یا مردم تعریف کند. اکثر قریب به اتفاق نهادهای سیاسی سیاسی تبعیدی ما چه متمرکز و دمکرات در داشتن کنگره اتفاق نظر دارند و آن را عملی میکنند. روند شکل گیری کنگره از رتبه اعضا تا کنگره در همه تقریبا با معیارهایی نزدیک دمکراتیک است. تفاوت نهادهای تمرکز گرا ( دیکتاتور از نظر من) با دمکرات در رابطه بین نهاد نظارتی و نهاد اجرایی است. تعریف و عملی کردن این رابطه نقطه ریز و بسیار مهمی است که باید بطور دقیق به آن پرداخت.
پارلمان در یک سیستم حکومتی بطور روزانه جلسه دارد و وظیفه نظارتی خود را در چهارچوب احزاب بر نهاد اجرایی ( دولت) انجام میدهد. در یک سیستم دمکراتیک اعمال این نظارت سبب تغییر دولتها در هر زمان که کنگره تصمیم به این تعویض بگیرد با ندادن رای اعتماد انجام میپذیرد. این روند و قدرت پارلمان که نشات گرفته از مردم است از دائمی بودن نهاد اجرایی و دیکتاتوری فردی یا جمعی آن جلوگیری میکند. اما یک نهاد سیاسی که در قدرت سهمی ندارد و بطور تبعیدی بسر میبرد چگونه میتواند رابطه این دو نهاد را تعریف کند و دمکرات باقی بماند. کنگره سالی یکبار و آنهم دو و یا سه روز در سال تشکیل میشود. در بهترین حالت این نظارت از نظر زمانی سه تا پنج درصد است. این یعنی مادام العمر کردن نهاد اجرایی. همه میدانیم این یعنی ختم دمکراتیک بودن نهاد سیاسی. بدون این نظارت دائمی است که نهادهای سیاسی تمرکز گرا پشت سر هم انشعاب میدهند. همه ما کم و بیش این تجربیات تلخ را پشت سر گذاشته ایم. بهترین راه حل داشتن یک نهاد نظارتی متمرکز تر است که قدرت خود را از کنگره بگیرد و این نهاد همان شورای مرکزی است. در نبود جلسات کنگره بصورت دائمی بهترین راه حل و نه صد در صد درست مانند پارلمان، داشتن شورای مرکزی است. شورای مرکزی چکیده قدرت نظارتی اعضا در بین دو کنگره بر نهاد اجرایی میباشد. تفویض تمام قدرت کنگره و اعضا به شورای مرکزی جهت نظارت بر نهاد اجرایی، این خلاصه و چکیده عملی شدن روند دمکراتیک و دمکراسی در یک نهاد سیاسی است. بدون داشتن شورای مرکزی، کنگره، دخالت اعضا در سرنوشت نهاد سیاسی، دمکراتیک بودن نهاد و آزادی اعضا همه زیر سوال میروند. روند عملی کردن تمام شعارهای دمکراتیک در یک نهاد سیاسی به داشتن یک شورای مرکزی واقعی ختم میشود. شورای مرکزی مستقل از نهاد اجرایی.
با نگاهی کلی به ساختار تشکیلاتی نهادهای سیاسی اپوزیسیون خارج از کشور خیلی راحت میتوانیم آنها را به دو دسته از نظر داشتن یا نداشتن شورای مرکزی تقسیم کنیم. با بدست آوردن این اسامی به نتایج جالبی خواهید رسید.
در حقیقت دمکرات بودن یک نهاد سیاسی پروسه ای هر روزه است که با دخالت روزانه تمام اعضا امکان پذیر است. در نهایت این دخالت و مسئولیت پذیری اعضا است که این نهاد ها را اول بوجود میآورد و بعدا آن را با معنی و یا از معنی تهی میکند. بدون مقاومت و دخالت و مخالفت اعضا با مادامالعمر بودن رهبری یا نهاد اجرایی و تاکید بر قدرت نظارتی، به هیچ رهبر مادامالعمری نمیتوان ایراد گرفت. این تک تک اعضا هستند که با مسئولیت پذیری از پایین ترین رده های این پروسه ( انتخابات) تا بالاترین آن شورای مرکزی بایستی نظارت کامل داشته باشند. دمکرات بودن و دمکرات ماندن یک نهاد سیاسی در یک پروسه زمانی به فرهنگی جا افتاده و ارزشی خدشه ناپذیر تبدیل میشود که امکان ندارد بتوان آن را از شخص جدا کرد. این روند و ارزش و فرهنگ در نهاد سیاسی نهادینه شده و به جامعه منتقل میشود. برای ما سیاسیون و مبارزان دمکرات فکر کردن و زندگی کردن با این ارزشها و نهادها اهمیتی حیاتی دارد. نهادینه کردن دمکراسی در جامعه از تک تک ما و از نهاد ما شروع میشود.
در قسمت بعدی این نوشته من به قابل انعطاف بودن نهاد سیاسی در زمانهای رفرم، انقلاب و شرکت در قدرت سیاسی میپردازم.