سوسیال دمکراسی چیست ؟ گفتگو با آقای حسن منصور.
حسن منصور دانشآموخته علوم اقتصادی از دانشگاه لندن و موسسه پژوهشهای نفت و انرژی آکسفورد است.
وی کار نگارش ترجمه را در بیستودوسالگی آغاز کرد و تا سال ۱۳۵۳ حدود ده کتاب انتشار داد که در زمره آنها چند اثر از ریاضیدان و فیلسوف انگلیسی برتراند راسل و اثر بزرگ چوزف شومیتر اقتصاددان بزرگ مکتب اتریش و استاد دانشگاه هاروارد قرار دارند.
وی در سال ۱۳۴۹ بهعنوان سرویراستار و سرپرست تألیف و ترجمه انتشارات دانشگاه تهران بکار دعوت شد و در این دوران پرتلاش توانست همکاری شماری از مهمترین شخصیتهای علمی و قلمی کشور را برای کار ویرایش کتابهای درسی دانشگاه جلب کرده و در گروههای تخصصی ویرایشی سازمان دهد که ثمره آن بهصورت چاپ ۲۵۸ عنوان کتاب درسی ویرایش شده برای کلیه رشتههای دانشگاهی انتشار یافت. این کار، تنها میتوانست با همکاری مدیران توانائی چون آقایان ایرج علومی، دکتر علینقی عالیخانی، دکتر هوشنگ نهاوندی، دکتر ابراهیم کوهستانی و استادانی چون آقایان دکتر فرامز بهزاد، دکتر محمود بهزاد، احمد آرام و هیئتهای پرتوان ویرایش و کادر مجرب انتشارات و چاپ دانشگاه تهران زیور انجام به تن کند.
وی از ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۷ به مدت چهار سال و نیم در انگلستان روی رساله اقتصاد نفت کار کرد و پایاننامه خود را روی تحلیل ساختار و نقش سرمایه در تولید و پالایش نفت ارائه نمود که از سوی ژوری با مرتبه ممتاز برای چاپ و انتشار توصیه شد. این کار، همزمان بود با آشفتگی در ارکان سیاسی کشور. وی با شتاب به کشور بازگشت و کار تدریس در دانشگاهها را در پیش گرفت. بهزودی «پدیده ویرانگر» انقلاب فرهنگی، دانشگاهها را در هم کوبید و هزاران دانشآموختهای را که ذخیره توسعه کشور بودند، تارانید. در تباهی دانشگاهها، حسن منصور به تألیف و ترجمه حدود ده کتاب پرداخت و در هنگامیکه کلیه راههای کوشش و پژوهش را بسته دید، دعوت آکادمی علوم سوئد و مدرسه اقتصاد استکهلم سوئد را پذیرفت و در آنجا پناه گرفت.
حسن منصور در سی و اند سال گذشته، در اداره کل انرژی و وزارت علوم سوئد بهعنوان پژوهشگر و ارزیاب کار کرده و سپس در دانشگاههای فرانسوی، آمریکائی و انگلیسی بهعنوان استادیار، دانشیار و استاد علوم اقتصادی به تدریس پرداخته است. آخرین سمت وی استادی علوم اقتصادی در دانشگاه عالی آمریکائی تجارت و اقتصاد در پاریس میباشد. وی در این مدت، فزون بر دوصد مقاله و رساله در اقتصاد ایران و جهان نوشته و بیش از ۱۵۰۰ مصاحبه با رسانههای بینالمللی انجام داده است.
گفتگوی نگارشی حسن منصور با مهدی ذوالفقاری را مشاهده می فرمائید
1– سوسیال دموکراسی با آنگونه که به فارسی برگردانده شده “مردم سالاری اجتماعی”موضوع گفتگوی ماست قبل از اینکه نخستین سوال خودم را مطرح کنم مایلم تعریف یا برداشت شمارا از سوسیال دموکراسی همراه با نگاهی کوتاه و به اختصار به تاریخچه سوسیال دموکراسی در جهان و ایران داشته باشم
در آغاز بگویم که معادل «مردم سالاری اجتماعی» را در برابر «سوسیال دموکراسی» گمراه کننده می دانم و فکر می کنم ترجمه هائی از این دست، خواننده را از دریافت دقیق مفاهیم دور می کنند. وقتی مردمسالاری در برابر دموکراسی می نشیند بدنبال خود «مردمسالاری دینی» را می آورد که منشآ قدرت را از زمین به آسمان می فرستد و این با معنای دموکراسی در تعارض است. چنین است ترجمه «کاپیتالیسم» به «سرمایه داری» و «سوسیالیسم» به «جامعه گرائی» -که نادرست اند. بهمین دلیل بود که من در ترجمه کتاب «کاپیتالیسم، سوسیالیسم و دموکراسی» اثر شومیتر در برابر وسوسه «فارسی سازی» مقاومت کردم.
اما سخن گفتن از تاریخچه سوسیال دموکراسی، ریختن دریاست در کوزه، و کتابها در باره اش نوشته شده است. اندیشه سوسیالیسم از فرانسه برخاسته، با فلسفه آلمان و معارف اقتصادی انگلیس پیوند خورده و در متن جنبش های برابری خواهانه و سندیکالیسم، درخت تناور سوسیال دموکراسی را ساخته است؛ دهها اندیشمند بزرگ بدنه آنرا رشد داده و شاخه های پر شمارش را پدید آورده اند از سن-سیمون تا پرودون و رابرت اوئن، از فردیناند لاسال تا کارل مارکس، از برنشتاین تا کائوتسکی، از سیدنی-وب تا کی یر هاردی (بنیانگذار حزب کارگر بریتانیا)، از روزا لوگزانبرگ تا هیلفردینگ و از بوهم-بوورک تا شومپیتر تا بروزگار ما. گفتنی است که سوسیال-دموکراسی نام اولیه کمونیسم هم بود و در جریان رشد بود که شاخه های «انقلابی» و «رفورمیست» آن از هم جدا شدند؛ حزب لنین هم بهمین نام خوانده می شد.
با پدید آمدن مارکسیسم بود که صف سوسیال دموکراسی «علمی» از «تخیلی» جدا شد که هرکدام به دهها شاخه بخش شدند؛ سوسیال-دموکراتهای «علمی» جریانهای پر تنوع کمونیستی را ساختند و جریان دیگر بصورت جریانهای سوسیالیست، سوسیال-رفورمیست، و احزاب کارگری و نهضت های سندیکالیستی بروز کردند.
در سده بیستم، کشاکش کاپیتالیسم با «سوسیالیسم واقعآ موجود» با پیروزی کاپیتالیسم فیصله یافت و چین کمونیست با عاریه کردن سازوکار اعجازگر«بازار» و ادغام آن در ساختار حزب واحد کمونیست، نظام دورگه ای پرداخت که مقصد نهائی آن هنوز در ابهام است.
2– جهان سیاست و کشور داری تجربه های فراوان و گوناگون پشت سرگذاشته است. متاسفانه امروز بشریت هنوز با مشکلات فراوانی در زمینه تامین خواست های اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی اش مواجه است،در پاسخگویی به مجموعه خواست های مادی و معنوی انسان جهان سرمایه داری ناتوانی ها نشان داده است و آنچه که سوسیالیسم واقعا موجود خوانده میشد نی ناتوان تر ازجهان سرمایه داری عمل کرد. ازهمان راه های سومی که که برای برون رفت از مشکلات و معضلات جامعه بشری مطرح شده و در عمل نیز تجربه شده اند تفکر و عملکرد سوسیال دموکراسی به عنوان یک آلترناتیو بیش از راه های دیگر پاسخگوی نیاهای مادی و معنوی انسان بوده است. به نر شما چرا چنین روندی پیش آمده است؟ آیا چشم انداز گسترده تری برای تحقق سوسیال دموکراسی می بینید؟آیا سوسیال دموکراسی با توجه به قدرت سرمایه داری (علیرغم بحران ها و مشکلاتش) می تواند بر ضعف ها و کمبود ها غلبه کند؟
در پرسش مرکب شما مفاهیم ناروشنی داریم که ناگزیریم مرزهای آنها را ترسیم کنیم: نیازهای بشر روینده و بالنده اند و مرز آنها توان تولید و شیوه توزیع جامعه است. توان تولید تابعی است از شکل بندی اجتماعی، نظام مالکیت، نظام تقسیم کار، منابع طبیعی و ارتقای سطح نیروهای مولد؛ و شیوه توزیع –که تابع نظام تولید هم هست، متآثر است از شکل-بندی جامعه مدنی و مدل تقسیم ارزش افزوده میان عوامل تولید. شکل بندیهای اجتماعی، مقولاتی تاریخی اند و از تنوعات بیکران برخوردارند. دوران ما، در مجموع از نظامات برده داری و فئودالی گذر کرده -ولو که بقایای آن نظامات هنوز هم وجود دارند- و به نظامهای کاپیتالیسم و دیگر مشتقات آن گام گذاشته است. برای این گذار بزرگ، حرکتهای دورانساز رنسانس و رفورماسیون ضرورت داشتند که از سده سیزدهم آغاز شده و در توالی هم در سده هفدهم به کمال رسیدند و آنگاه دوران «مدرن» آغازید. تحولات علمی و فنی سه سده گذشته، بدون تردید از مجموع دگرگونی هائی که در چهار هزار سال پیش انجام گرفته اند غنی تر بود.
گهواره این تحول، اروپای شمالی بود که از آنجا به امریکا، ژاپن، استرالیا، نیوزیلاند و دیگر مناطق گسترش کرد. شکل بندی (فورماسیون) تولیدی این دنیا، کاپیتالیسم بود که بر بال علم و تکنولوژی پرواز می کرد و تنها «قطب-نمای» حرکتش عبارت بود از «افزایش بهره وری عوامل». این نظام از سده پانزدهم جوانه زده بود ولی پس از زایش علم نوین با طلایه دارانی چون کپلر، کوپرنیک، تیکو-براهه، گالیله و نیوتون، و پس از خلق «انقلاب صنعتی» در انگلستان، به تنظیم کننده نبض اقتصاد جهانی بدل شده بود: بازارهای محلی را با حذف گمرکات بین شهرکها در هم ادغام کرده و بازار های ملی پدید آورده بود؛ پول ملی پدید آورده بود؛ نظام بانکی جهانی بنیاد گذاشته بود؛ ارتباطات و مراسلات جهانی بنا کرده بود؛ متروپل های بزگ ساخته بود و بالاتر از همه، با تثبیت مقیاس بهره وری از طریق «قدرت خرید پولها»، آهنگ «تولید ثروت» را در دورترین نقاط جهان به ریتم بهره وری متروپل پیوند زده بود.
این سیل پرخروش، همه عرصه های معرفت انسان را در نوردید و علم بمثابه «روش» پژوهش بر تمامی میدانهای مادی و معنوی سایه افکند و برتری بی چون و چرای خود را در قیاس با معارف کهن نشان داد. این علم «قدرت-اندیش»که در جوانی مغرور می نمود بتدریج بالغتر شد و فروتنی آموخت و در کلیه عرصه های خود، اصل « عدم تعین» را مستقر کرد.
از حیث تولید ثروت، بدون تردید عصر ما غنی ترین دوران تاریخ بشر است. در هیچ دوره ای از تاریخ، حجم تولید با اندازه های نجومی امروز قیاس پذیر نیست. از حیث توزیع هم با آنکه از ۵/۷ میلیارد انسان روی کره خاکی هنوز دست کم یک چهارم در فقر زندگی می کنند ولی هرگز نسبت انسانهای بالای خط فقر امروز با گذشته تاریخی قابل قیاس نیست. با وجود این، هنوز فاصله نجومی داریم از اینکه همه انسانها از ضروریات یک زندگی انسانی برخوردار باشند؛ از گرسنگی و بیماری و اختناق در امان باشند و بتوانند استعدادهای خود را شکوفا کنند؛ هنوز «از خود-بیگانگی» در وجوه سه گانه خود – بدرجات گوناگون- بر انسان حکم می راند: «ثروت بمثابه آفریده فکر و کار او، بجای اینکه خدمتگزار او باشد بر او سروری می کند؛ قدرت بمثابه مخلوق اراده های همسو شده مجموعه های او بجای اینکه در خدمت او باشد، بر او حکمرانی می کند؛ و مذهب بمثابه پرواز خیال و آرزوی او، خود او را به بند می کشد»!
در این مقطع، این پرسش مطرح می شود که کدامین فورماسیون اجتماعی بیشترین توان را در تآمین بیشترین خوشبختی برای بیشترین شمار مردمان دارد؟ برای پاسخ این پرسش، داده های کافی تاریخی در اختیار داریم: کاپیتالیسم، موتور تولید ثروت را دارد ولی موتور تآمین «عدالت اجتماعی» را ندارد؛ سوسیالیسم موتور تولید ثروت را فلج می کند و بر اثر آن از تآمین عدالت اجتماعی نیز ناتوان می ماند.
در این میان آیا سوسیال-دموکراسی راه سومی است؟ پایه های نظری آن کدام است؟ باید روی این پرسش مکث کرد: آیا می توان سوسیال-دموکراسی را بر بنیادهای نظری «سوسیالیسم علمی» بنا کرد؟ در پیرامون خود بسیارانی از هواداران سوسیال-دموکراسی را می بینیم که به «تضاد کار و سرمایه» باور دارند و مفهوم «ارزش اضافی» را قدسی می شمارند. اینان «کمونیستهای شرمنده ای» هستند که درسنگر سوسیال-دموکراسی مأوی گرفته اند که اگر مجال پیدا کنتد به «دیکتاتوری پرولیتاریا» عودت می کنند. سوسیال-دموکراتها باید بروشنی بدانند که سوسیال-دموکراسی بر مبنای نظریه «ارزش-کار» استوار نیست؛ «مفهوم ارزش اضافه» تنها در مفهوم مارکسی معنی دارد؛ عامل تولید در سوسیال-دموکراسی، مجموعه عوامل کار، زمین، سرمایه، تکنولوژی و هم-افزائی سازمان است و جنس ارزش در سوسیال-دموکراسی، «مطلوبیت» است و فرد انسان – و نه همه- محور نظام اخلاقی است.
3– در ایران این روند را در سطح جامعه و میان گروه ها و اقشار اجتماعی مختلف چگونه می بینید؟
. «کاپیتالیسمی» که در ایران وجود دارد مشابه است با «کاپیتالیسم دوران بدوی انباشت سرمایه» که از بند بند منافذ آن –بسخن مارکس- چرک و خوانابه می تراوید؛ این نظام برخلاف آنجه بخشی از چپ ایران می گوید «نئولیبرال» هم نیست؛ ثروت او عمدتآ از غارت و مصادره تآمین شده و «ارزش افزوده» آن نه از بهره وری عوامل بلکه از «رانت و اختلاس و ارتشاء» تآمین می شود.
4- در اردوی مخالفان حکومت اسلامی طیف وسیعی در داخل و خارج کشور سوسیال دموکراسی را راه برون رفت از مشکلات و معضلات موجود در جامعه مان می دانند ا سوسیال دموکراسی نامی برده نمی شود اما همان مفهوم و پدیده و نظرات و خواست های سوسیال دموکراتیک مد نظر است و آنچه که بعنوان راه حل های نظری و عملی ا سوی افراد و نیروهای ترقیخواه و دموکراسی طلب طرح می شوند همان سوسیال دموکراسی است ؛ شما در این رابطه چگونه می اندیشید؟ آیا برداشت من درست است؟
گزینه کاپیتالیسم یا سوسیال-دموکراسی برای جامعه هائی مطرح است که از گسل فراخ رنسانس و رفورماسیون گذر کرده اند و گرنه رهسپاران وادی پیشامدرن با این انتخاب لوکس روبرو نیستند! آیا جامعه در هر مرحله از رشد تاریخی-فرهنگی خود می تواند به هر کدام از این نظامها روی آورد؟ آیا روسیه عقب مانده بدست بلشویکها سوسیالیست شد؟ آیا آلبانی با رهبری انور هوجه به کمونیسم رسید؟ و آیا چین فقیر و دهقانی با رهبری حزب کمونیست، کاپیتالیست یا سوسیالیست شد؟
ما ملت ایران، در فراتر از یک سده، با چشمانی نیمه-باز، دستیابی به «توسعه» را هدف گرفته ایم ولی با موانع سهمگینی در «بنمایه های فرهنگی» (پارادایم های) خود روبرو بوده ایم که هم ما را از دریافت چبود توسعه باز می داشت و هم از درک الزامات آن غافل می کرد.
حرکت مشروطه به آن موانع شبیخون زد ولی در نهایت، مآیوس از زدودن آنها، با آنها کنار آمد. سلسله پهلوی توانست با کنارگذاشتن برخی از الزامات توسعه، برخی دیگر را بنا کند و «دولت-ملت» پدید آورد و زیرساختهای اقتصاد ملی را بسازد ولی زمانی که هنگامه «خیز بزرگ توسعه» فرارسیده بود بواسطه همان بنمایه هائی که در شبیخون مشروطه-خواهی زخمی شده ولی از پا در نیامده بودند از پا درآمد و فرآیند توسعه در نیمه- راه ماند.
نظام برخاسته از انقلاب، «نو» نبود بلکه «بازگشت» بود. این بار باز گشتن از راه پیموده در دستور کار بود و دنیای غرب بمثابه «مظهر توسعه» هدف حمله بود. یارگیری در درون از میان نیروهای گذشته گرا بود و در برون از دژ های رقیب یا دشمن غرب.
5-به نظر شما چرا سوسیال دموکراسی پیش از انقلاب بهمن حتی در میان روشنفکران سیاسی و فرهنگی وفلسفی و نیز کوشندگان سیاسی و فرهنگی جریان فکری و سیاسی ضعیفی در جامعه ما بود ام می بینیم طی دو دهه اخیر به جریان قدرتمند درمقایسه با سایر جریان های اپوزیسیون حکومتی در جامعه ما بدل شده است.. دلیل این دگرگونی و تحول چیست؟چرا تمایل به سوسیال دموکراسی در میان ایرانیان افزایش یافته است؟
.مسئله نخستین ما معماری بنمایه های دنیای مدرن است که کاپیتالیسم و سوسیال-دموکراسی بر پایه های آن استوار می شوند. ما پیش از استقرار هر نظام مدرن نیاز داریم به استقرار مفهوم و حرمت قانون، تنفیذ مفهوم انسان صاحب حق، تآسیس دادگستری مدرن، تآسیس نظام آموزشی علم-محور، تنفیذ احترام به تولید، تولید کننده، اندیشمند و مبتکر و احترام به حق مالکیت ناشی از کوشش تولید-محور.
6-موانع موجود رشد فکر و کردار سوسیال دموکراتیک در جامعه ما کدامند؟ چگونه می توان این موانع را از سر راه برداشت؟
بدیهی است که مسئله ابعاد گوناگون دارد ولی پایه ای ترین لایه آن تربیت فرد تولید کننده است؛ این موجود به دگرگونی ساختار خانوار، به استقرار نظم قانونمدار، به نظام پرورشی علم-اندیش و فن-مدار و به نظام اجتماعی مجهز به یک نظام قضائی پاکیزه، چابک و دستیاب نیازمند است. جامعه مدنی پویا و سرشار از حق-طلبی قانونمدار و دولتی درستکار و توسعه-محور. بر این مبانی است که زیرساخت کاپیتالیسم و سوسیال-دموکراسی پی ریزی می شود.
7- چگونه می توان رشد تفکر سوسیال دموکراسی یعنی رشد یک دموکراسی اجتماعی همراه با یک دولت رفاهی را تقویت و تسریع کرد؟
دولت رفاه، مولود دوران پس از جنگ دوم جهانی است و امروزه همه کشورهای پیشرفته جهان اعم از امریکا، بیست و هشت کشور اروپائی، زاپن، استرالیا، وزیلاند نو بدرجات گوناگون سوسیال دموکراتند. دولت رفاه در همه این کشور ها با درجات متفاوت حضور دارد. انگلستان از نخستین و بهترین نمونه های دولت رفاه است؛ کشورهای اسکاندیناوی مانند سوئد و نروژ و فنلاتد و دانمارک و ایسلند از برترین نمونه های دولت رفاه شمرده می شوند. در واقع، دولت رفاه در این جوامع بحال اشباع رسیده و نقاط قدرت و ضعف خود را نمایش داده است. امروزه مثلآ حزب «مودرات= محافظه کار» سوئد بیش از حزب کارگر انگلیس، سوسیال-دموکرات است. از دیگر سو، جنبه های منفی دولت رفاه هم در حجم بزرگ دولت، فزونی مالیاتها، خروج بخش قابل ملاحظه متخصصان از کشور و پدید شدن لایه های «بیدرد و غیر مسئول» در جامعه مایه نگرانی و باز اندیشی شده است.
8- امروز شکل گیری یک جریان سوسیال دموکراتیک در حد حزبی فراگیر دغدعه بسیاری از کوشندگان سیاسی و فرهنگی و روشنفکران سیلسی و فرهنگی و فلسفی میهنمان است. برای شکل گیری چنین جریان و تبدیل آن به یک حزب فراگیر وجنبش به نظر شما چه باید کرد؟
سوسیال دموکراسی از متن جامعه مدنی و در مبارزات سندیکائی و حق-طلبانه و قانونمدار پدید می آید و در غیاب این زیرساخت فعال، ساختن یک چریان غالب سوسیال-دموکراتیک نا ممکن است. گامهای نخستین نیل به یک چنان جامعه ای چیدن آجر به آجر مدنیت مدرن و رهائی از قرون وسطای خاورمیانه ای است.
9- چرا در خارج از کشور که شرایط ظاهراً برای شکل گیری جریان و جنبشی سوسیال دموکراتیک مهیا تراست ما هنوز نتوانستیم یک جریان متشکل و تاثیرگذار سوسیال دموکراتیک شکل بدهیم؟ عوامل عینی و ذهنی چنین جریان و جنبشی به نظر شما کدامند و چه راه های عملی ای برای تسریع شکل گیری چنین جریانی پیشنهاد می کنید؟
می توان این پرسش را در مورد هر خانواده سیاسی مطرح کرد: چرا ایرانیان حتی در متن جوامع دموکراتیک نتوانسته اند یک جریان نیرومند کمونیست، لیبرال، سوسیال دموکرات، حزب محیط زیست یا محافظه کار پدید آورند؟ پاسخ باین پرسش ما را با مسائل یک جامعه پیشا مدرن روبر می کند.
10– گسترش دموکراسی به حوزههای اجتماعی و اقتصادی چگونه امکان دارد؟
.دموکراسی نیازمند پیش-شرط است و در غیاب آنها نه خود بوجود می آید و نه قابل تسری است به حوزه های اجتماعی و اقتصادی!
11- آزادی حرکت سرمایهها و جهانی در خدمت رفاه همگانی مورد نظر سوسیال دموکراسی است و یا در مقابل آن؟
آزادی حرکت عوامل تولید اعم از کار و سرمایه و دانش موجب اعتلای توان ثروت افزائی است ولی این شرط لازم، در نفس خود کافی نیست و باید با سازوکارهای دموکراسی ملی تجهیز شود.
12- پیشنیاز اقتصادی جامعه رفاه همگانی مورد نظر سوسیال دموکراسی چیست؟
پیش نیاز اقتصادی جامعه رفاه همگانی عبارتند از برخورداری از بالاترین میزان بهره وری عوامل تولید، حضور در مقیاس بزرگترین بازار ها برای کشف و بهره برداری از مزایای نسبی، مجهز بودن به والاترین نظامهای آموزشی علم-اندیش و فن-محور و حضور یک دستگاه قضائی پاکیزه، قانون-محور، چابک و دستیاب.
13- آیا جامعه رفاه در جامعه ایران با طبیعت نهچندان سخاوتمند و جمعیت زیاد قابل دسترسی است و یا یک آرمان دستنایافتنی؟
طبیعت در همه جوامع ظرفی است برای نیروهای تولیدی؛ بدیگر سخن، محیط زیست پیش شرط فعل تولیدی است و اقتصاد در غیاب سخاوت طبیعت از نفس می افتد. عوامل طبیعی نظیر آب (رودها، چاهها، تالابها و دریاها) ، هوا، خاک، منابع، و کوهها جزو «ثروت ملی» شمرده می شوند. کشور ما از غنی ترین طبیعت ها برخوردار نیست و این واقعیت بر مسئولیت ما ایرانیان می افزاید.
در پنجاه سال اخیر علم «اقتصاد محیط زیست» به عرصه نیرومندی از اقتصاد بدل شده و صاحب نظرانش تا حد جوایز نوبل فراز آمده اند. پیشرفت این دانش در کشور های پیشرفته، روشهای علمی مدیریت منابع طبیعی وآب و خاک و هوا را بکار آورده و موجب شده است که این عوامل به سنجش درآمده و قیمت گذاری شوند تا برایگان در اختیار فراینده ای تولیدی قرار نگیرند. کشور ما در این چند دهه بطور خطیری بیراه رفته و کشور را با چالشهای وجودی روبرو کرده است و یک دولت مسئول در کنار مردم قطعآ از همه امکانات علمی برای بازآفرینی و نگهداری محیط زیست استفاده خواهد کرد.