یادداشتهای دوشنبه – ۶
مسئولیت سنگین رهبری جنبش سرنگونی بر دوش جنبش صنفی معلمان
هفته های اخیر شاهد اعتصابات و تظاهرات گسترده معلمان در سراسر کشور بودیم. از طرف دیگر شاهد حملات وسیع نیروهای سرکوب رژیم در دستگیری گسترده رهبران این جنبش بودیم. تمام دستگاههای سرکوب و پروپاگاندای رژیم با حد اکثر توان همچون دهه شصت که به سرکوب از یکطرف و بدنام کردن جنبش مقاومت از طرف دیگر میپرداخت، برای نابود کردن این جنبش بکار افتاده است. هم جنبش صنفی معلمان با جنبش مقاومت دهه شصت و هم دستگاه سرکوب هر دو با هم تفاوتهای اساسی دارند.
جنبش مقاومت دهه شصت اگر چه انقلابی تر و جوانتر بود اما متصل به قشر گسترده و طبقه با نفوذ خاصی نبود و ریشه عمیق و پایداری در بین مردم نداشت.
جنبش صنفی معلمان از سوی ديگر اولا در تمام خانه های مردم مستقیم یا غیر مستقیم حضور دارد. دوما جنبشی است که خواستهای صنفی و سیاسی آن در هم تنیده شده است. تمام خواستهای صنفی آن در عین حال سیاسی است. سوما در تلاشی موفقیت آمیز در حال بوجود آوردن اتحاد و همبستگی با دیگر تشکلهای صنفی جامعه از جمله کارگران و بازنشستگان میباشد. این خصوصیات آنها را در جایگاه مهم و تاریخ ساز کشورمان قرار داده است.
جنبش عمومی سرنگونی طلب و آزادیخواه مردم ما که پر شکوه و توقف ناپذیر چهار دهه و اندی است با قدرت ادامه دارد بدون شک ازنداشتن یک رهبری متشکل و قوی رنج میبرد. خیزشهای فراگیر و شورشهای گسترده که با جانفشانی های فراموش ناشدنی همراه بوده اند، همه تا کنون بدون نتیجه اساسی سرکوب و خاموش شده اند. علی رغم وحشی گریهای بی نظیر رژیم سفاک و قرون وسطایی حاکم، این خیزشها هیچوقت خاموشی و یا سکون نداشته اند. اپوزیسیون خارج از کشور اگرچه هر چه در توان دارد در جهت سرنگونی رژیم گذاشته اما بعلت جدایی طولانی مدت امکان رهبری جنبش را از دست داده است.
در این موقعیت حساس که مردم عزیز و میهن زخم خورده ما از همه طرف مورد هجوم ایدیولوژی واپسگرا و فوق ارتجاعی اسلام سیاسی و از هم گسیختگی سیاسی و اجتماعی دست و پنجه نرم میکند جنبش صنفی معلمان مسئولیتی بزرگ و تاریخی بر دوش خود دارد. جنبش صنفی معلمان تمام آمال و آرزوهای زنان، کودکان، جوانان، محرومان و بطور کلی اهداف صد و بیست ساله ملت ایران را از زمان انقلاب مشروطیت با هم در خود جای داده است. جنبش صنفی معلمان جنبشی صنفی، فرهنگی و بسبب سیاسی بودن در موقعیت کنونی کشورمان انقلابی است.
همه ما چه فردی و یا تشکیلاتی و جمعی اگر ذره ای در مقابل کشور و مردممان احساس مسئولیت میکنیم، وظیفه داریم به این جنبش یاری رسانیم.
ما در جمعیت سوسیال دمکراسی برای ایران و بطور کلی جنبش سوسیال دمکراسی با تمام توان وظیفه خود میدانیم به این جنبش کمک و یاری برسانیم.
یادداشتهای دوشنبه -۵
انقلاب دمکراتیک مردم ایران در فازی جدید
در روزهای گذشته دولت رئیسی با افزایش چندین برابری مایحتاج مردمی که قبل از این هم در زیر خط فقر مطلق زندگی میکردند، یورش تازه ای به سفره خالی آنها وارد آورد. نان و ماکارونی و تخم مرغ که از اقلام اساسی سبد اصلی غذایی اقشار کم درآمد پایین جامعه را تشکیل میدهند، با افزایش نزدیک به ۱۰ برابری میروند تا از سفره خالی آنها خارج شوند. سوال این است که در نبود نان چه چیز دیگری را میتوان در سفره آنها جایگزین کرد؟
رژیم فاشیستی و ارتجاعی مذهبی حاکم بر کشور ما هیچگونه راه حلی بجر وارد کردن فشارهای ناشی از بحرانهای فزاینده خود بر دوش مردم ندارد. رانتخواری، دزدی، مقابله با غرب و آمریکا، ادامه برنامه هسته ای، تاکید بر سیاستهای جاه طلبانه منطقه ای و دهها بحران دیگر سر تا پای این رژیم ضد مردمی را فرا گرفته است. هیچگونه چشم اندازی برای خروج از بحرانهای فزاینده چه در دراز مدت و یا کوتاه مدت وجود ندارد. تنها بحران دیگری میتواند بحران قبلی را از یاد ببرد.
در طرف دیگر مردمی قرار دارند که بهیچ وجه از خواستهای خود کوتاه نمی آیند. چهار دهه است که این ملت مبارز و آزادیخواه با تمام وجود در مقابل این رژیم فاشیستی قرون وسطایی با تمام وجود ایستاده است. کشتار و حمله وحشیانه به اعتراضات مسالمت آمیز مردم همچون آبان ۹۸ نمیتواند مردم را برای مدتی طولانی ساکت کند. خروش فزاینده مردم بسرعت در حال گسترش است. اعتصابات گسترده معلمان و کارگران و بازنشستگان بسیار قبل از این بطور مرتب تمام جامعه را فرا گرفته بود.
اعتراضات گرسنگان و مردم خشمگین در پیوند با تشکلهای معلمان و کارگران اینبار میتواند شکل و نتیجه دیگری بخود بگیرد. در آبانماه ۹۸ اعتراضات مردمی اگر چه خیلی سریع و گسترده سراسر کشور را فرا گرفت اما بعلت نبود هیچگونه حمایت تشکل یافته ای با خشونت تمام سرکوب شد و به خاموشی گرایید. اینار اما تشکلهای معلمان و کارگران در همین روزها با اعتراضات روزانه و خیابانی مردم همخوانی و همسویی و همدلی پیدا کرده است. این اعتراضات و پیوندها میتواند تشکلهای موجود را بسوی سیاسی شدن بیشتر سوق داده و رهبری این اعتراضات را بدست آنها بسپارد. اگر تشکلهای معلمان و کارگران و بازنشستگان رهبری جنبش اعتراضی کنونی را بعهده بگیرد کار رژیم تمام خواهد بود. این نقطه کلیدی پیروزی انقلاب دمکراتیک کنونی مردم ما است. انقلابی که نه تنها چهره کشورمان که چهره تمام خاور میانه را دگرگون خواهد کرد. انقلابی که نوید دهنده تحقق آرزوهای صد و اندی سال مردم ما خواهد بود.
انقلابی که بر عکس انقلاب گذشته که با گل و شادی و خنده شروع و با کشتار آزادی خواهان به پایان رسید، با کشتار مردم شروع شده اما با شادی و گل و پیروزی به مقصد خواهد رسید. این چیزی است که من از آینده میهنمان می بینم.
سوسیال دمکراتها همیشه در انقلابات دمکراتیک و مردمی در صف نخست در کنار آنها بوده اند.
بامید پیروزی انقلاب دمکراتیک مردم میهنمان
یادداشتهای دوشنبه – ۴
در هفته ای که گذشت سراسر میهن عزیزمان شاهد تظاهرات و اعتراضات پرشکوه معلمان زحمت کش کشورمان بود. اگر بخواهیم لیست خواستهای معلمان عزیزمان را در این نوشته بیاورم از محدودیت یادداشت خارج خواهم شد. بهمین خاطر در این يادداشت به بعضی از خصوصیات منحصر به فرد جنبش سراسری معلمان میپردازم.
در حال حاضر در میان تمام تشکلهای صنفی و مدنی تشکلهای صنفی معلمان بسبب ویژگیهای منحصر بفرد خود از جایگاه ویژه ای برخوردار است:
اول اینکه این تشکل سراسری است. این تشکل در اکثر قریب به اتفاق شهرهای ایران شعبه دارد. نمایندگان شعبه های شهری شعبه های استانی را تشکیل میدهند. ساختار این شعب دمکراتیک و انتخابی است. این برای بقا و تداوم یک تشکل صنفی و مدنی فوقالعاده حائز اهمیت است. ذات وجودی یک تشکل صنفی بستگی به رای آزاد اعضای آن دارد. تشکل سراسری صنفی معلمان چندین سال است علیرغم فشارهای مضاعف رژیم برای از بین بردن آن دوام آورده و آبدیده تر شده است.
دوم بطور مستقیم و غیر مستقیم به تمام خانه های مردم راه دارد. کوچکترین صدایی که از دهان معلمان بطور سراسری خارج شود سریع از طریق خود و یا دانش آموزان به تمام خانه ها و کوچه و بازار میرسد. مدارس بعنوان مکانهای پیام رسانی و دانش آموزان به مثابه بلندگوهای آنها هستند. در اندک زمانی سراسر کشور صدای آنها را میشنود. هیچ گونه سانسور و سرکوبی نمیتواند مانع پیامرسانی آنها شود.
سوم علاوه بر صنفی بودن فرهنگی است.
خواستهای معلمان نمیتواند تنها صنفی باشد. هر خواست جمعی صنفی معلمان بازخورد فرهنگی دارد. ازدیاد حقوق کیفیت تدریس آنها را بالا میبرد. خواست بهبود محیط کار یعنی ساختن مدارس جدید و بزرگتر شدن مدارس و کلاسها و کمتر شدن تعداد دانش آموزان نسبت به هر معلم در هر کلاس و این یعنی بهتر شدن امکانات تدریس دانش آموزان. تمام خواستهای معلمان از این گونه هستند و مستقیم یا غیر مستقیم بر زندگی و آینده تمام دانش آموزان تاثیر میگذارد. این تاثیر گذاری مستقیما باعث بالا رفتن و تعالی فرهنگ جامعه خواهد شد.
چهارم بسرعت در حال سیاسی شدن است. معلمان همیشه در کنار خواستهای صنفی خود خواستهای عمومی دانش آموزان را بیان کرده اند. دزدی و رانتخواری سران رژیم یعنی کمبود بودجه آموزش و پرورش. چندین برابر شدن بودجه حوزه های علمیه مفت خور و انواع و اقسام موسسات فرهنگی مذهبی به معنی کمبود امکانات آموزشی و پرورشی معلمان و دانش آموزان است. این واقعیات عیان را شورای صنفی معلمان با صدای بلند ابراز داشته است. همه ما میدانیم اصلاح این امور به چه معنی است. بهمین دلیل است که جای رهبران محبوب و بزرگ این قشر زحمت کش اکثرا در زندان های مخوف رژیم بوده است. رهبران این تشکل و خود این تشکل میتواند در گذر از این رژیم مستبد و توتالیتر که سعی دارد جامعه ما و کل انسانیت را در قهقرای تاریخ به عقب بکشاند، نقش بزرگی ایفا کند.
واقعیت امروز جامعه ما این است که این تشکل از تمام تشکل های موجود قوی تر، تاثیر گذارتر و پایدارتر است. اما آیا این برای ایفای نقش بزرگی که جامعه بر دوش آنها گذاشته کافی است؟
آیا آنها به اتحاد و همبستگی با دیگر تشکلهای کارگری و زحمتکشان و مزد بگیران و دیگر اقشار مردم برای انجام این امر مهم احتیاج ندارند؟ آیا ما احتیاج به این همبستگی نداریم؟
همبستگی و اتحاد اصلی ترین شعار ما سوسیال دمکراتها است.
دوشنبه ۲۲ فروردین ۱۴۰۱
—————————–
” یادداشت های دوشنبه – محمود عاشوری” – ۳
روز سه شنبه سوم فروردین ماه به سه طلبه در مشهد با سلاح سرد حمله شد. در نتیجه این حمله یکی از آنها کشته و دو نفر دیگر بشدت مجروح شدند. این واقعه عکسالعمل های متفاوتی در بین مردم و گروهها و تشکلهای مختلف اپوزیسیون به همراه داشت. در این نوشته من از دو جهت به این واقعه میپردازم: یکی از نظر انسانی و دیگری از نظر پیامدهای سیاسی آن.
از نظر انسان متمدن و مترقی که به اصول امروزی انسانی و حقوق بشر باور دارد خشونت به دیگر انسانها با هر انگیزه و بهانه ای محکوم است. احساس انتقام، تنفر، عصبانیت، نجات وطن و مبارزه با آخوند و اسلام سیاسی وغیره هیچکدام نمی توانند این عمل غیر انسانی را توجیه کند. انسانی که به هر دلیلی در مقابل عمل خشونت آمیز دست به عمل متقابل بزند خود به همان اندازه محکوم است. از نظر انسانی ما زمانی حق دفاع از خود را داریم که جانمان در خطر است. هر انسانی که با خشونت قادر باشد انسان دیگر را مجروح کند یا بکشد بایستی از مرزهای خطرناک معیارهای یک انسان سالم یا نرمال گذشته باشد. این انسان نه تنها نمیتواند حامل اهداف انسانی و قابل تشویق باشد بلکه بایستی کاملا منزوی و محکوم گردد. همه ما میدانیم زمانی که این انسانهای بیمار در یک جایگاه کلیدی قرار میگیرند چه فجایعی میتوانند برای جامعه ببار بیاورند
اگر این جنایت با انگیزه سیاسی انجام گرفته باشد بسیار خطرناک است. کسانی که در جمع های خودمانی این عمل را تایید میکنند بایستی بخاطر داشته باشند که ادامه این روش مبارزه به نفع هیچکس نیست. مثال معروف “کسی که باد میکارد طوفان درو میکند” تنها شامل دشمن نمیشود اگر ما هم باد بکاریم یک روز این طوفان شامل ما هم خواهد شد. هر جریانی در اپوزیسیون که بطور علنی یا غیر علنی و در لفافه این عمل را تایید کند باید بداند خود او بعد از سرنگونی میتواند قربانی بعدی باشد. تجربه چهل و اندی سال بایستی برای ما تا ابد کافی باشد. در نهایت هیج جریان سیاسی از این روش بهره نمیبرد.
در عکسالعمل به این روش انتقام گیری و مبارزه خشونت آمیز ( اگر انگیزه سیاسی در آن نهفته باشد) تمام جریانات سیاسی بایستی احساس خطر کرده و عکسالعمل نشان دهند. من امیدوارم حد اقل این تهاجم تنها برای انتقام جویی شخصی انجام پذیرفته باشد.
ما سوسیال دمکراتها مخالف هر نوع خشونت بر علیه جان انسانها با هر بهانه ای هستیم.
هشتم فروردین ۱۴۰۱
———————————————————
” یادداشتهای دوشنبه ” – ۲
پاشیدن اسپری فلفل به چشم جامعه
روز سهشنبه نهم فروردين ۱۴۰۱ زنان و دخترانی که بلیطهای بازی فوتبال ایران و لبنان را تهیه کرده بودند برای تماشای این بازی به استادیوم فوتبال شهر مشهد رفتند. علی رغم فروش بلیط به آنها و دریافت پول بابت بلیط ها از ورود آنها به استادیوم جلوگیری به عمل آمد و زمانی که اعتراض کردند نیروهای انتظامی با اسپری فلفل به آنها حمله ور شدند.
شکی نیست که ما با یک حکومت توتالیتر مذهبی و فوق ارتجاعی روبرو هستیم. حکومتی که رسما زن را به عنوان شهروند برابر در ایران بحساب نمی آورد. حقوق زن نصف حقوق مرد است، سن قانونی ازدواج برای دختران ۹ و ۱۳ سال است، دخترکشی چه بصورت خود کشی و خود سوزی و چه بصورت قتل بیداد میکند. اگر بخواهیم از ظلمی که از طرف قوانین شریعت بر زنان جامعه ما روا میشود بنویسیم تمامی ندارد. مسئله اما این است که جامعه ما در برابر این فاجعه چکار میکند؟ جامعه کنونی ایران، مردم ما، مردان ما، فرهنگ ما، تمدن و مدرنیت اجتماعی ما تا چه حد در برابر این عقب رانی تاریخی مقاومت میکند و در کجا سر تعظیم فرود میآورد؟
نیمی از جامعه ما را زنان و دختران اما نیم دیگر را مردان و پسران تشکیل میدهند. مقاومت زنان و دختران در برابر این ظلم ها و بی عدالتی های طاقت فرسا و کشنده را ساعت به ساعت و دقیقه به دقیقه در جایجای این میهن میبینیم. اگر مقاومت آنها نبود حکومت ضد زن اسلامی قادر بود همچون طالبان درب مدارس را بروی دختران و درب ادارات را بروی زنان ببندد. سهم زنان و دختران جامعه ما در عقب راندن اسلام سیاسی خیلی بیشتر از مردان بوده است. آنها هیچگاه در برابر این شریعت ضد زن و ضد انسانیت سر تعظیم فرود نیاورده اند. اما آیا نصف دیگر مردم ایران یعنی مردان و پسران در عقب رانی این ایدئولوژی توتالیتر ضد انسان سهم خود را ادا کرده است ؟ آیا ما در مقابل این همه ظلمی که به نیم دیگر جامعه روا میشود در کنار دختران، مادران، زنان و خواهران خود ایستاده ایم یا خودخواهانه از مواهب غیرعادلانه ای که در سایه حکومت اسلامی به ما تعلق میگیرد استفاده میکنیم؟ آیا فرهنگ مترقی برابری خواهانه و انسانی در ما جا افتاده است ؟ و یا ما خود با سر به زیر انداختن و خود را به ندیدن و نشنیدن زدن از کنار آنها رد میشویم؟
در این نوشته مخاطب من مردها و پسران هموطن من هستند. وظیفه انسانی به ما حکم میکند که در هر موقعیتی که قرار داریم در کنار نیمه دیگر جامعه با هم در مقابل تمام قوانین ضد زن این حکومت وحشت و ارتجاعی بایستیم. وظیفه انسانی و هموطنی به ما حکم میکند که از حضور در تمامی میادین تا زمانی که نیمه دیگر جامعه حق حضور نیافته اند، خوداری کنیم. استادیومهای مردسالارانه را در تمام شهرها بایستی تعطیل کرد. چهره استادیومهای ما بدون حضور زنان بسیار چندش آور و شرمگینانه است. در تمام عرصه ها بایستی به مبارزه با فرهنگ مردسالاری رفت و در حال حاضر مهمترین آنها میادین ورزشی هستند. بیاییم در خانه و محل کار با تقویت فرهنگ برابری طلبانه و مبارزه با فرهنگ مردسالارانه زمینه تمدن و تجدد را در جامعه خود فراهم کنیم.
سوسیال دمکراتها همیشه و در همه جا در صف اول مبارزه برای اعاده حقوق برابر زن و مرد حضور داشته اند. و فراموش نکنیم که میزان آزادی یک جامعه را با میزان آزادی زنان آن جامعه میسنجند.
۱۳ فروردین ۱۴۰۱ – ۲ آوریل ۲۰۲۲
———————————–
” یادداشتهای دوشنبه ” – ۱
حمله روسیه به اوکراین از اولین ساعات حمله داغترین سر خط خبرهای خبرگزاریهای مهم جهان میباشد.
اکثر قریب به اتفاق گروهها و تشکلهای سیاسی چه در قدرت و چه فعال در جامعه در تمام کشورهای جهان مجبور به موضع گیری در باره این اتفاق جنگی شدند. کشورهای بلوک غرب بالاتفاق این حمله را محکوم کردند و شروع به ارسال کمکهای مالی و نظامی برای مقابله با ارتش روسیه و پذیرفتن پناهندگان اوکراینی کردند. تعدادی از کشورها مانند هند و افریقای جنوبی سکوت اختیار کردند و موضع بینابینی گرفتند و بعضی هم مثل حکومت اسلامی ایران، سوریه و صربستان علنا غرب را مقصر در حمله روسیه دانستند.
این تفاوت تحلیل و شاید بتوان گفت طرفداری و یا بیطرفی را در اپوزیسیون ایرانی هم مشاهده میکنیم. تعدادی از اپوزیسیون ایرانی از همان ابتدا بر علیه روسیه موضع گیری کردند و سیاست جنگ طلبانه روسیه را به سیاست توسعه طلبی و استعماری آن در ایران گذشته و هم اکنون مرتبط دانستند و پوتین را یک دیکتاتور و جنگ طلب خواندند. این بخش از اپوزیسیون که میتوان گفت وابسته به راست، میانه و چپ میانه بودند، همصدا با غرب و در تضاد با پوتین و جمهوری اسلامی خواهان همراهی با غرب در شکست دادن ارتش روسیه شدند. بخشی از اپوزیسیون هم با راست و احیانا نیوفاشیست خواندن حکومت اوکراین و رئیس جمهور آن زلنسکی یا تقصیر این حمله را به گردن غرب انداختند و یا موضع بیطرفی گرفتند. استدلال این گروه در توجیه حمله روسیه به اوکراین این است که اگر غرب و بخصوص آمریکا پایگاههای موشکی خود را در اوکراین مستقر نکند و اوکراین به ناتو نپیوندد پوتین بهانه ای برای حمله پیدا نمی کرد. این حق روسیه است که برای حفظ امنیت مرزهای خود کشور عضو ناتو را در همسایگی خود و بخصوص کشوری که قبلا از اقمار آن بود را نپذیرد. طیف اصلی این نگرش از طرف چپ مطرح میشود. متاسفانه اپوزیسیون چپ یکبار دیگر خواه ناخواه یکبار دیگر در موضع گیریهای بینالمللی در کنار جمهوری اسلامی قرار گرفت.
اولین نقطه عزیمت اکثر این تحلیلها بر پایه منافع ابرقدرتها و امنیت آنها نهاده شده است. در اکثر این تحلیلها ما جای مردم اوکراین و یا رای آنها را خالی میبینیم. در این تحلیلها فرض بر این است که ابر قدرتها حق دارند بنا به منافع اقتصادی و امنیتی خود و بدون نظر رای و نظر مردم اوکراین هر اقدامی انجام دهند.
از نظر دمکراسی و بالطبع آن سوسیال دمکراسی این مردم اوکراین هستند که تصمیم گرفته و یا میگیرند که به روسیه بپیوندند، به غرب و ناتو بپیوندند و یا کاملا بی طرف باشند و همه بایستی این امر را به رسمیت بشناسند. اگر رئیس جمهور اوکراین و مجلس قانون گذاری آن در یک پروسه دمکراتیک به قدرت رسیده اند و قوانین آن کشور به آنها اجازه میدهد در این موارد مهم تصمیم گیری کنند بایستی همه به آن احترام بگذارند. حق تعیین سرنوشت، حق طیبیعی مردم اکراین و احترام به حاکمیت ملی مردم اوکراین وظیفه همه کشورهای جهان است. مردم اکراین تنها مرجع تصمیم گیری برای تعیین سرنوشت و آینده کشور خود هستند و تمام قدرتها بایستی آن را بپذیرند و ریاست جمهوری و پارلمان کشور اکراین به عنوان نمایندگان برگزیده و قانونی مردم اکراین بالاترین مراجع تصمیم گیری برای اکراین هستند.