اپوزیسیون ومشکلِ تورم “خود رهبر پنداری”
مسعود نقره کار –
نوشتن و گفتن دربارۀ بیماری های مزمن و جان سخت “خود محوری، خودحق پنداری، خود رهبرپنداری و فرقه گرائی” و تلاش برای کاهش نشانه های این بیماری را به آب در هاون کوبیدن و گره بر باد زدن تشبیه کرده اند، اما به گمان من با وجود جان سختی ها برای کاهش و زدایش این مشکلات امیدوارانه باید کوشید. بدون تردید با حضور این نوع اختلال ها جنبش آزاد اندیشانه، آزادیخواهانه و عدالت جویانه در میهنمان راه به جائی نخواهد بُرد.
فردیت، نقش شهروندی، گفتمان دموکراتیک، کار و حرکت جمعی و سازمان یافته، فهم و عمل “رهبری جمعی”، اتحاد، همبستگی و مفاهیمی از این دست سالیانی ست نَقل و نُقل هر مجلس اند. دراین میانه اما درعمل در کنار پاره ای فعالیت های مثبت و تاثیر گذار اپوزیسیون، بیش از هر چیز شاهد افزایش تولید و تکثیر و تورم “رهبران” نیز بوده ایم، “رهبران”ی، که حمال پرچم وحدت طلبی خود را جا زده اند اما بساط کنندۀ تفرقه و جدایی و نفرت اند. خود محوری و “خود رهبر پنداری” شایع در میان فعالان اپوزیسیون داخل و خارج از کشور مانعی بزرگ بر سرراه شکل گیری همکاری ها و همبستگی نیروها، شخصیت ها و چهره های فعال سیاسی ست. “خود رهبر پنداری” حق هر کنشگر سیاسی ست اما مشکل موجود در اپوزیسیون حکومت اسلامی تورم این نوع حق و حق خواهی ست که باعث تشدید ناسازگاری و نابسامانی های بیشتری شده است.
با اوج گیری مبارزات مردم و گسترش و تعمیق حرکت ها و جنبشهای اجتماعی، این ” بیماری مزمن” در میان بخش بزرگی از اپوزیسیون حکومت اسلامی به گونه ای حاد شده عود می کند و خیل “رهبران” به جای تلاش بیشتر برای یاری رساندن به مردم، بعد از فاتحه خوانی بر گورِ داده ها و تجربه ها، تَبِ “رهبر و ناجی ” شدن شان بالا می رود. این مرض البته تازگی ندارد و تا دلتان بخواهد اهل نظر به دلایل پیدایی و گسترش آن، به عقب ماندگیهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، جغرافیایی- زیستی و فرهنگی، و ویژگیها واختلالهای شخصیتی – روانی و رفتاری فردی و جمعی پرداخته اند.
رویکردها و تجربههای روانشناسانه و جامعه شناسانه، شرایط عینی، ذهنی و روانی جامعه، شناخت بستر جامعه شناختی مردم و تجربه 43 سالۀ حیات حکومت اسلامی نشان دادهاند درمیان ما علایم ناتوانی و گریز از همکاری، همگرایی، کار جمعی و تمایل به فرد محوری و رهبرگرایی فراتر از نشانه های یک بیماری مزمن قد کشیده اند. فرهنگ کار جمعی، فرهنگ پذیرش رهبری جمعی با رعایت حقوق فرد در میان ما به حاشیه رانده و زیسته، و فرد محوری و رهبرگرایی متن زندگی سیاسی و فرهنگی ما را از آنِ خود کردهاند. بازتاب حضور چنین گرایش قدرتمندی در جامعه سیاسی، فرهنگی و روشنفکری، فکر و رفتار خود محورانه، خودحق پندارانه، فرقه گرایانه و قبیله پرستانه آشکارا دیده می شود. و هیهات که این مرض مسری را به جوانان هم منتقل کرده ایم .
مطرح شدن، گسترش و پذیرش مباحثی پیرامون رهبری جمعی و مدیریت عقلانی و دموکراتیک، به ویژه همکاری و همگرائی در میان شخصیتها و نیروهای اپوزیسیون در داخل و خارج، آنهم به مدد رشد نسبی سازو کارهای دموکراتیک و جنبشهای مدنی امیدها بر انگیخته ست.
به ” رهبری جمعی” فکر کنیم و به شکل گیری ” شورائی” از نمایندگان نیروهای سیاسی و شخصیت ها و چهره های فعال سیاسی از داخل و خارج کشور، بی آنکه نقش تاثیرگذارتر برخی از شخصیت ها نا دیده گرفته شود. بدون شک نقش فرد و شخصیت را در جمع ها و حرکتها به طور مطلق نمی توان نفی و انکار کرد، نقشی که با ” فرد محوری” و ” ناجی گرایی” متفاوت است. افراد بسته به میزان تواناییها و کردارشان در جمع و جامعه جایگاه ویژهای خواهند یافت و تاثیرگذار خواهند بود.
شکل گیری ” رهبری جمعی” راه گشا خواهد بود، رهبری ای که ” خط قرمز”ش فقط ” حکومت اسلامی” باشد.