آزادی و عدالت اجتماعی جمعیت سوسیال دموکراسی برای ایرانآزادی و عدالت اجتماعی جمعیت سوسیال دموکراسی برای ایرانآزادی و عدالت اجتماعی جمعیت سوسیال دموکراسی برای ایرانآزادی و عدالت اجتماعی جمعیت سوسیال دموکراسی برای ایران

آزادی و عدالت اجتماعی

جمعیت سوسیال دموکراسی برای ایران

  • صفحه اول
  • خبرها
  • مقاله ها
  • مصاحبه ها
  • بیانیه ها
  • دیدگاه ها
  • مواضع ما
  • انتشارات
  • گالری عکس ها
  • تریبون آزاد
  • تماس با ما
  • در باره ما
  • فارسی
  • English
0

آیا سوسیال دموکرات‌ها می‌توانند (دوباره) جهان را نجات دهند؟

25 آگوست 2022
Categories
  • Center
  • Uncategorised
  • دیدگاه ها
Tags

آیا سوسیال دموکرات‌ها می‌توانند (دوباره) جهان را نجات دهند؟

کمونیسم و سوسیالیسم دموکراتیک شکاف‎های سیاسی روز را بهبود نخواهند ‌بخشید. اما سوسیال دموکراسی – که در دفع افراط‌گرایی پس از جنگ جهانی دوم موثر بود – قادر به انجام این کار است.

 

نوشته‌ی شری بِرمن[i]

۱۵ ژانویه ۲۰۲۰

برگردان از انگلیسی به فارسی: ناهید امیری

سوسیالیسم حیات دوباره‌ای از سر می‌گیرد. نظرسنجی‌ها بیانگر محبوبیت رو به رشد آن در ایالات متحده، به‌ویژه[ii] میان جوانان[iii] است. سیاستمداران محبوبی چون برنی سندرز و الکساندریا اوکاسیوو کورتِز[iv] با افتخار خود را سوسیالیست می‌نامند. و نشریات[v] و روشنفکران مطرح[vi] ظاهراً نمی‌توانند از صحبت[vii] درباره‌ی آن[viii] دست بکشند.

دلیل اصلی تجدید حیات سوسیالیسم سرمایه‌داری است- یا بهتر است بگوییم پیامدهای منفی آن. رشد اقتصادی طی دهه‌های گذشته کند و توزیع درآمدها نابرابرتر شده است: از زمانی که اداره‌ی آمار[ix] شروع به آمارگیری توزیع ناعادلانه‌ی درآمد کرد اکنون این نابرابری درآمد در ایالات متحده در اوج خود[X] است، و به گفته‌ی بانک مرکزی[xi] آن یک درصد از آمریکایی‌هایی که در رأس قرار دارند ثروتی در اختیار دارند که معادل ثروت کل طبقه‌ی متوسط[xii] است. افزایش نابرابری با افزایش ناامنی همراه بوده است.

همان‌طور که جیکوب هکر[xiii]، استاد دانشگاه یل استدلال کرده است[xiv] نوسانات درآمد افزایش یافته است، همچنین «فاصله‌ی بین پله‌های نردبان وقتی که افراد با از دست دادن وضع مالی خود سقوط می‌کنند زیاد شده است.» در ضمن جهانی‌شدن و تغییرات فناوری سبب شده است که شهروندان در سراسر غرب بیش از پیش نسبت به آینده‌ی خود و فرزندانشان نامطمئن شوند. پویایی اجتماعی هم، به‌ویژه در ایالات متحده، کاهش یافته است، که این تهدید را در پی دارد که «داشتن‌ها» و «نداشتن‌ها» موروثی[xv] شوند. علاوه بر این، امروز نه فقط نادارها به‌لحاظ اقتصادی از داراها فاصله دارند، بلکه محتمل‌تر است که بیش از گذشته در این وضعیت باقی بمانند، که منجر به طول عمر کوتاه‌تر[xvi]، داشتن مشکلات سلامت جسمی و روانی[xvii]، الکلی‌شدن و ابتلا به اعتیاد[xviii] و زندگی در اجتماعات از هم گسیخته[xix] شوند. این تحولات باعث ایجاد شکاف عمیق و ناامیدی فزاینده در جوامع غربی شده و زمینه مساعدی را برای بومی‌گرایی، قطبی شدن و پوپولیسم فراهم کرده است.

پیامدهای منفی سرمایه‌داری معاصر گسترده و نگران‌کننده‌ هستند، هرچند که تازه نیستند. تنها به دلیل رفاه نسبی و ثبات دموکراتیک دهه‌های بعد از جنگ جهانی دوم است که آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها فراموش کرده‌اند سرمایه‌داری چقدر می‌تواند ویرانگر باشد.

طی قرن‌های ۱۹ و ۲۰، عموماً این باور[xx] وجود داشت که سرمایه‌داری و دموکراسی را نمی توان با هم آشتی داد. بسیاری از لیبرال‌ها و محافظه‌کاران بیم آن داشتند که با قدرت و اختیار دادن به توده‌ها دموکراسی به جایی برسد که جان استوارت میل[xxi] به‌عنوان مثال آن را « استبداد اکثریت[xxii]» می‌نامید- و همچنین ثابت کند، به گفته‌ی جیمز مدیسون[xxiii]، با «امنیت فردی یا حق مالکیت» ناسازگار است. برای محافظت در برابر تهدیدها علیه آزادی اقتصادی، ممکن است همان‌طور که لودویگ فون میسِس[xxiv]، فردریک هایِک[xxv]، میلتون فریدمن[xxvi] و دیگران پیشنهاد کرده‌اند[xxvii] لازم باشد دموکراسی را به نفع انواعی از لیبرالیسم اقتدارگرا تعلیق کرد. ضمناً بسیاری از سوسیالیست‌ها تصور می‌کردند که سرمایه‌داران به‌سرعت از دموکراسی دست می‌کشند- یا به نوشته‌ی فردریک استرکی[xxviii]، سوسیالیت سوئدی اواخر قرن نوزده و رهبر اتحادیه‌های صنفی- به‌جای آنکه اجازه دهند به طور دموکراتیک یک دولت منتخب قدرت و امتیازات اقتصادی‌شان تهدید کند، «به سر نیزه متوسل می‌شوند.»

با این حال در دهه‌ی ۱۹۳۰ و به‌خصوص بعد از سال ۱۹۴۵، به اصطلاح دگرگونی بزرگی در سرتاسر غرب رخ داد، که امکان سازش دموکراسی و سرمایه‌داری را فراهم کرد. یک دلیل قطعی برای این امر پیروزی یک درک سوسیال دموکراتیک از روابط میان این دو بود.

سوسیال دموکراسی گونه‌ای از سوسیالیسم است که تمایزش این است که اعتقاد دارد دموکراسی بهره‌گیری از فواید سرمایه‌داری را ممکن و مطلوب می‌کند، در حالی که درباره‌ی نکات منفی آن به تنظیم بازارها و اجرای سیاست‌های اجتماعی‌ای می‌پردازد که شهروندان را از بی‌ثبات کننده‌ترین و مخرب‌ترین عواقب آن بازارها محافظت می‌کند.

از آنجا که اکنون دنیا در بحبوحه واکنش شدید علیه سرمایه‌داری و تجدید حیات سوسیالیسم است، ارزش دارد بررسی کنیم که این دگرگونی پیشین متضمن چه چیزی بوده است، اصول سوسیال دموکراتیکی که بر اساس آن ساخته شده است با آنهایی که مطلوب دیگر سوسیالیست‌ها بود چه فرق‌هایی دارد، و همه‌ی اینها درباره‌ی مشکلاتی که امروز با آن رو در روییم چه می‌گوید.

گسترش سرمایه‌داری در قرن نوزدهم باعث رشد اقتصادی  و نوآوری بی‌سابقه شد، اما همچنین به نابرابری، نابسامانی اجتماعی[xxix] و تحولات فرهنگی هم منجر شد. جای تعجب نیست که به‌سرعت واکنش‌های شدیدی علیه این شرایط به‌وجود آمد. طی آخرین دهه‌های این قرن، کارل مارکس به‌عنوان قدرتمندترین منتقد سرمایه‌داری ظهور کرد که ایده‌های خود را به‌عنوان ایدئولوژی غالب یک جنبش سوسیالیستی بین المللی رو به رشد سازماندهی کرد. قدرت مارکسیسم از این توانایی ناشی می‌شد که انتقادی تند به ذات و عواقب سرمایه‌داری را با اعتقاد به اینکه سرمایه‌داری باعث سقوط خود می‌شود ترکیب کرد. به گفته‌ی مارکس، «مسئله‌ی … قوانین [و] … گرایش‌هایی بود که با هم با ضرورت شدیدی به‌سمت نتایج گریزناپذیر پیش می‌رفتند.»

هرچند، حتی پس از یک رکود طولانی در اواخر قرن ۱۹ هم سرمایه‌داری نشانه‌هایی از سقوط حتمی‌ای که مارکس پیش‌بینی کرده بود بروز نداد. این امر باعث طرح این پرسش شد: چه باید کرد؟ اگر سرمایه‌داری قرار نیست خودبه‌خود محو شود، سوسیالیست‌ها چطور باید دنیای بهتری را به وجود ‌آوردند؟

برخی استدلال می کردند که اگر قرار نیست سرمایه‌داری خودبه‌خود از بین برود، سوسیالیست‌ها باید با زور آن را حذف کنند. ولادیمیر لنین، رهبر انقلابی روسیه و سرانجام شوروی، مهم‌ترین طرفدار این دیدگاه بود و وارثان او با نام کمونیست شناخته شدند. هرچند، در زمانه‌ی لنین اکثر سوسیالیست‌ها پاسخ او را رد کردند و به مسیری صلح‌آمیز و دموکراتیک به‌سمت سوسیالیسم متعهد ماندند.

اردوی دموکراتیک هم دچار شکاف شده بود. سوسیالیست‌های دموکراتیک باور داشتند با وجود اینکه ممکن است مارکس درباره‌ی قریب‌الوقوع بودن سرمایه‌داری اشتباه کرده باشد، اما درست می‌گفت که سرشت ذاتاً نابرابری‌خواه و عواقب ویرانگر آن برای کارگران و فقرا به این معنا بود که سرمایه‌داری نمی‌توانست و نمی‌بایست تا همیشه ادامه یابد. در این دیدگاه، اصلاحات سرمایه‌داری ارزش محدودی داشت چرا که نمی‌توانست سیستم را به‌طور بنیادی تغییر دهد. مثلاً، رزا لوکزامبورگ، کنشگر لهستانی آلمانی، که به همان اندازه مخالف سوسیال دموکراسی و کمونیسم لنینی بود، باور داشت که تلاش‌ها برای «کاهش استثمار سرمایه‌داری» چاره‌ای جز شکست نداشتند، در حالی که ژول گِدِه[i]، سوسیالیست پیشروی فرانسه، تأکید داشت که «با تکثیر اصلاحات تنها فریب‌کاری را تکثیر کرده‌ایم»- چرا که تا وقتی سرمایه‌داری وجود دارد کارگران همواره استثمار می‌شوند.

یک حزب دموکراتیک دیگر، همان اجداد سوسیال دموکراسی، این دیدگاه را رد کرد که سرمایه‌داری ناگزیر به سقوط در آینده‌ای قابل پیش‌بینی است و در عوض معتقد بود هدف سوسیالیسم به جای تلاش برای رفتن ورای سرمایه‌داری باید مهار ظرفیت عظیم تولیدی آن باشد، در عین حال اطمینان حاصل کند برای رسیدن به نتایج مترقی تلاش می‌کند و نه مخرب. آنها اصلاح‌طلب بودند اما اصلاحات را فی‌نفسه هدف خود نمی‌دانستند؛ آنها اهداف گسترده‌تری داشتند.

ادوارد برنشتاین[ii]، نظریه‌پرداز سیاسی و سیاستمدار آلمانی که تأثیرگذارترین طرفدار اولیه این گروه بود، جمله‌ی مشهوری دارد که می‌گوید «آنچه اغلب به‌عنوان هدف غایی سوسیالیسم نامیده می‌شود هیچ ارزشی برای من ندارد. این جنبش است که همه‌چیز است.» منظور او از این جمله این بود که صحبت کردن درباره‌ی یک آینده‌ی انتزاعی ارزش چندانی ندارد؛ در عوض باید هدف انجام اصلاحاتی مشخص باشد که در مجموع بتواند دنیای بهتری خلق کند.

حکایت سوسیالیسم طی قرن گذشته[iii] داستان نبرد میان این گزینه‌ها است: کمونیسم، سوسیالیسم دموکراتیک و سوسیال دموکراسی.

طی سال‌های بین دو جنگ جهانی این نبرد در غرب اوج گرفت. در اروپا، سوسیالیست‌ها با چشم‌انداز سیاسی‌ای مواجه شدند که در اثر جنگ جهانی اول و مشکلات اقتصادی فزاینده دگرگون شده بود و در دوران «رکود بزرگ» به اوج خود رسید. یکی از عواقب این دوران پر هرج‌ومرج افراط‌گرایی سیاسی رو به فزونی بود که به رنج بسیاری از شهروندان و ناامیدی‌شان از ناتوانی و نیز بی‌میلی دولت‌های دموکراتیک به پرداختن به نیازهای‌شان ناشی شد.

سوسیال دموکرات‌ها با تشخیص مخاطرات نادیده گرفتن این رنج و ناامیدی- برای دموکراسی و چپ‌ها- معتقد بودند که مهم‌ترین هدف چپ‌ها باید استفاده از دولت برای اصلاحات و احتمالاً متحول کردن سرمایه‌داری باشد. سوسیالیست‌های دموکرات باور نداشتند که چنین چیزی بتواند یا باید انجام شود، چرا که سرمایه‌داری را قادر به اصلاح بنیادی نمی‌دیدند و آن را محکوم به فروپاشی می‌دیدند.

در همین حال، کمونیست‌ها رکود بزرگ را با آغوش باز پذیرفتند، چرا که این رکود سیستم سرمایه‌داری دموکراتیک که آنها مصمم به سرنگونی‌اش بودند را تضعیف کرد. حقیقتاً در مواقعی، که در آلمان مصیبت‌بارتر بود، کمونیست‌ها در تلاش برای اینکه نابودی آن را تسریع کنند با فاشیست‌ها متحد شدند. (علاوه بر همکاری با نازی‌ها برای بر‌هم زدن مجلس آلمان، کمونیست‌ها هم در سپتامبر ۱۹۳۲ در رأی عدم اعتماد به آنها پیوستند، که دولت وقت را سرنگون کرد و طلیعه‌دار یک انتخابات شد، نوامبر همان سال، که در نهایت آدولف هیتلر را بر سر قدرت آورد و اروپا را به مسیری به‌سوی فاشیسم و جنگ ترغیب کرد.)

فرانکلین د. روزولت، در ایالات متحده هم به بسیاری از نتایج مشابه سوسیال دموکرات‌های اروپا دست یافت. ایالات متحده، در کنار آلمان، دشوارترین تأثیرات منفی را از رکود بزرگ گرفت و با وجود اینکه آنجا دموکراسی ریشه‌های عمیق‌تری نسبت به اروپا داشت، طی اوایل دهه‌ی ۱۹۳۰ تعداد شهروندان ناراضی آمریکایی زیاد شد، حمایت از جنبش‌های پوپولیستی و نژادپرستانه افزایش یافت و یک تعداد شگفت‌آور از شهروندان از جمله هنری فورد[iv]، چارلز لیندبرگ[v] و چارلز کولین کشیش[vi] آشکارا هیتلر را ستودند.

روزولت دریافت[vii] که اگر با شدت به رکود پرداخته نشود تهدیدها نسبت به دموکراسی افزایش می‌یابد. بر این اساس، او وعده‌ی «یک پیمان نو (نیو دیل[viii]) به مردم آمریکا» داد که به رنج اقتصادی‌ای می‌پرداخت که داشت کشور را ویران و نظم اجتماعی را تهدید می‌کرد[ix]. با نشان دادن این امر به شهروندان که دولت می‌تواند از آنها در برابر رنج، مخاطرات و ناامنی ناشی از سرمایه‌داری محافظت کند، نیو دیل برای اعاده‌ی ایمان به دولت و دموکراسی طراحی شده بود. (یکی از حامیان نیو دیل نوشت[x] «ما سوسیالیست‌ها در تلاشیم تا سرمایه‌داری را حفظ کنیم و سرمایه‌داران لعنتی نمی‌گذارند.»)

به‌طور خلاصه تا نیمه‌ی دهه‌ی ۱۹۳۰ سوسیال دموکراسی یک پروفایل و برنامه‌ی سیاسی شفاف بر اساس این باور داشت که دولت‌های دموکراتیک می‌توانند و می‌بایست با پیامدهای منفی سرمایه‌داری مقابله کنند. طی سال‌های بین دو جنگ جهانی، سوسیال دموکرات‌ها قادر به اجرای دستور کار خود نبودند- به‌جز در اسکاندیناوی و با درجاتی کمتر در ایالات متحده. هرچند، طی دهه‌ی ۱۹۳۰، سقوط دموکراسی در سرتاسر اروپا و سپس جنگ جهانی دوم فرصتی برای تغییر به‌سمت یک درک سوسیال دموکراتیک از رابطه‌ی میان سرمایه‌داری و دموکراسی به‌وجود آورد.

وقتی گرد و خاک‌ها بعد از سال ۱۹۴۵ خوابید، عواقب ویرانگر فاشیسم نمایان شد و اروپا شروع به بازسازی کرد. توافق گسترده‌ای وجود داشت که برای شکوفایی دموکراسی باید با این مناقشات و شکاف‌های اجتماعی که جوامع غربی را طی سال‌های بین دو جنگ جهانی بی‌ثبات کرده بود مقابله‌ی جدی صورت گیرد. به‌علاوه، تجربه‌ی رکود بزرگ- که شکست‌های سرمایه‌داری طی آن بستر مناسبی را برای افراط‌گرایی فراهم کرده بود- که باعث یک پذیرش گسترده در این زمینه برای موفقیت دموکراسی، یافتن راهی برای تضمین رفاه اقتصادی و نیز ثبات اجتماعی ضروری است.

سوسیال دموکرات‌ها از قدیم بر نیاز به بهره‌مندی از دموکراسی برای پرداختن به عواقب منفی سرمایه‌داری تأکید داشتند؛ آنچه بعد از سال ۱۹۴۵ تغییر کرد این بود که این دیدگاه بر وجه غالب چپ‌ها و دیگر احزاب سیاسی مسلط شد.

به‌عنوان مثال برنامه‌ی ۱۹۴۷ دموکرات‌های راست میانه‌ی مسیحی آلمان معتقد بود «ساختار جدید اقتصاد آلمان باید از این درک آغاز شود که دوران حکومت بی‌قید و شرط سرمایه‌داری خصوصی به پایان رسیده است.» ضمناً در فرانسه جنبش جمهوری‌خواهان مردمی کاتولیک راست میانه در اولین مانیفست خود در سال ۱۹۴۴ اظهار کرد که حامی یک «انقلاب» برای خلق دولتی است که «از قدرت صاحبان ثروت آزاد باشد.»

شخصیت‌های کلیدی آمریکا هم این دیدگاه سوسیال دموکراتیک را پذیرفتند. آنها فهمیدند که برای موفقیت دموکراسی در اروپای غربی، جلوگیری کردن از بحران‌های اقتصادی، مناقشات طبقاتی و افراط‌گرایی سیاسی که اروپا را در سال‌های بین دو جنگ جهانی به ستوه آورده بود کاملاً ضروری است. هنری مورگنتو[i]، وزیر خزانه‌داری آمریکا، با بازتاب این موضوع در سخنرانی سال ۱۹۴۴ در افتتاحیه‌ی کنفرانس برتون وودز[ii] گفت «همه‌ی ما شاهد فاجعه‌ی بزرگ اقتصادی زمانه‌مان بوده‌ایم. ما رکود گسترده‌ی دهه‌ی ۱۹۳۰ را دیدیم. … ما شاهد بودیم که اغتشاش و خشم پرورش‌دهندگان فاشیسم در نهایت به جنگ منجر شد.» مورگنتو معتقد بود که برای جلوگیری از تکرار این پدیده دولت‌های ملی باید بیش از اینها بتوانند از مردم در برابر «اثرات بدخیم» سرمایه‌داری محافظت کنند.

در نتیجه، پس از سال ۱۹۴۵، ملت‌های اروپای غربی شروع به ساخت نظم جدیدی کردند که طراحی شده بود تا متضمن رشد اقتصادی باشد در حالی که هم‌زمان شهروندان را در برابر عواقب منفی سرمایه‌داری محافظت می‌کند. اصلاحات بسیار گسترده بود، همچنان که تغییر انتظاراتی که در پی آن می‌آمد چنین بود، که بسیاری شگفت‌زده شدند، همان‌طور که اندرو شونفیلد[iii]– احتمالاً تأثیرگذارترین وقایع‌‌نگار سرمایه‌داری پس از جنگ اروپا می‌گفت[iv] که «نظم [اقتصادی‌ای] که ما اکنون طبق آن زندگی می‌کنیم و ساختار اجتماعی ناشی از آن نسبت به وضعیت پیشین خود چنان فرق کرده که استفاده از واژه‌ی «سرمایه‌داری» برای وصف آن گمراه‌کننده شده است.»

البته، سرمایه‌داری، برخلاف آرزوی کمونیست‌ها و سوسیالیست‌های دموکراتیک، باقی ماند، اما سرمایه‌داریی بود که دولت‌های دموکراتیک آن را تعدیل کرده بودند، که لیبرال‌های کلاسیک را هم ناامید کرد.

این نظم سوسیال دموکراتیک به‌طرز چشمگیری خوب عمل کرد: ۳۰ سالِ پس از سال ۱۹۴۵ سریع‌ترین دوران رشد غرب تا به‌حال بود. طی این دوران، مناقشات کلاسیک و حمایت از افراط‌گرایی کاهش یافت و برای اولین بار در تاریخ اروپای غربی دموکراسی تبدیل به هنجار شد.

با وجود این موفقیت چشمگیر، نظم سوسیال دموکراتیک در اواخر قرن ۲۰ شروع به لنگیدن کرد. دشواری‌های اقتصادی‌ای که در دهه‌ی ۱۹۷۰ شروع شده بود روزنه‌ای برای حمله به این سیستم فراهم کرد و پس از سال ۱۹۸۹ سقوط رقیب اصلی‌اش- کمونیسم شوروی- آن را بیشتر تضعیف کرد.

با از بین بردن تهدید کمونیست، حزب راست‌گرای ایالات متحده و اروپای غربی جرأت یافت که به نظم سوسیال دموکراتیکی که پیشتر آن را به‌عنوان شر کوچک‌تری تلقی می‌کرد حمله کند. به‌طور کلی، در یک تغییر نظر غم انگیز در الگوی پس از جنگ جایی که یک شناخت از خطرات سرمایه‌داری کنترل‌نشده به‌طور گسترده‌ای پذیرفته شده بود سقوط کمونیسم باعث باوری پیروزمندانه در سرتاسر طیف سیاسی درباره‌ی برتری و ثبات ذاتی دموکراسی سرمایه‌داری شد.

تا اواخر قرن ۲۰، اقتصاددانان دو سوی آتلانتیک به‌طور گسترده‌ای اتفاق نظر داشتند[v] که مشکلات عمده‌ی اقتصاد کلان، از جمله جلوگیری از رکود، به‌دلیل درک عالی آنها از اقتصاد و اعتقاد عمومی که سرمایه‌داری مدرن به‌جای اینکه ذاتاً دچار مشکل باشد در بهترین حالت نیاز به تنظیم دقیق دارد- همچنان که پیشینیان پس از جنگ آنها، با الهام از جان مینارد کینز[vi]، اقتصاددان بریتانیایی می‌پنداشتند، حل شده است. سیاستمداران، حتی آنهایی که مثل تونی بلر، نخست وزیر بریتانیایی از حزب کارگر، به‌ظاهر چپ بودند، معتقد بودند[vii] «جنگ‌های قدیمی بین دولت و بازار» از مُد افتاده است و به‌جای اینکه حاکمان نگران سرمایه‌داری باشند، همان‌طور که پیشینیان سوسیال دموکراتیک‌شان خودشان درک کرده بودند، سیاستمداران اکنون دیگر اساساً تکنوکرات‌هایی[viii] بودند که سیستمی را مدیریت می‌کردند که داشت کمابیش[ix] خوب کار می‌کرد. بیل کلینتون، رئیس‌جمهور ایالات متحده هم به نتایج مشابهی دست یافت.

نتایج این تغییر قابل پیش‌بینی بود اما پیش‌بینی نشده بود. کاهش نظم سوسیال دموکراتیک بازگشت دقیقاً همان مشکلاتی را در پی داشت که برای حل آنها طراحی شده بود: نابرابری و ناامنی اقتصادی افزایش یافت، تفرقه‌ها و مناقشه‌های اجتماعی زیاد شد، ایمان به دموکراسی کاهش و افراط‌گرایی شیوع یافت. با بازگشت این مشکلات عکس‌العمل منفی[x] علیه سیستمی اتفاق افتاد که مسئول اینها دیده می‌شد. با در نظر گرفتن اینکه کمونیسم به‌خاطر خشونت، استبداد و ناکارآمدی‌اش بی‌اعتبار شده بود، عکس‌العمل منفی معاصر علیه سرمایه‌داری به مضامین و بحث‌های سوسیالیسم دموکراتیک بازگشته است.

امروزه نیز مثل گذشته سوسیالیست‌های دموکراتیک استدلال می‌کنند سرمایه‌داری در سرشت خود غیر عادلانه و بی‌ثبات است و نمی‌تواند با دموکراسی به سازش برسد[xi]. همان‌طور که ولفگنگ استریک[xii]، جامعه‌شناس آلمانی که شاید قوی‌ترین منتقد سرمایه‌داری معاصر است، می‌گوید در جوامع سرمایه‌داری «عدم تعادل و بی‌ثباتی بیشتر قاعده است تا اینکه استثناء باشد». یک «تنش اساسی» بین سرمایه‌داری و دموکراسی وجود دارد- و این «خیال‌پردازی» است که فرض کنیم می‌توان این دو را آشتی داد.

با در نظر گرفتن اثرات ذاتاً بی‌ثبات کننده‌ی سرمایه‌داری، سوسیالیست‌های دموکراتیک امکان اصلاحات بنیادین در آن را رد می‌کنند و در عوض خواهان براندازی[xiii] آن هستند. همچون گذشته، همان‌طور که حامیان پیشرویی نظیر باسکار سونکارا[xiv] اعلام کردند هدف سوسیال دموکراتیک‌ها سوسیالیسم[xv] است و نه سوسیال دموکراسی[xvi] یا یک نیو دیل[xvii]، چرا که از دید آنها تنها زمانی که از سرمایه‌داری گذار کنیم، می‌توان جوامع سالم و دموکراسی داشت.

در پاسخ به چنین حملاتی به سرمایه‌داری، تعدادی از راست‌گرایان به همان جایی رسیده‌اند که پیشینیان پیش از جنگ‌شان آشکارا خواهان پایان دادن به دموکراسی بودند، اما برخی دیگر در این مسیر به آرامی حرکت کرده‌اند و در کتاب‌هایی نظیر علیه انتخابات اثر دیوید وان ریبروک[xviii] و علیه دموکراسی نوشته‌ی جیسون بِرِنان[xix] و نیز مردم سخن گفته‌اند (و اشتباه

می‌کنند) به قلم دیوید هرسانی[i] دموکراسی را به پرسش گرفته‌اند. دیگران هم از پوپولیست‌هایی حمایت کرده‌اند که مثل دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا دموکراسی را تحقیر می‌کنند. به گفته‌ی[ii] ادوارد لوس[iii] از «فایننشیال تایمز» برخی از نخبگان «ترامپ را پناهگاهی در برابر طوفان‌های پوپولیستی می بینند که به املاک آنها می وزد.» (هنگامی که از گلدمن سَکس[iv]، مدیرعامل و رئیس ارشد فعلی لوید بِلَنکفاین[v]، پرسیدند چگونه می‌تواند حمایت از سیاستمداری را با گرایش‌های آشکارا غیرلیبرال و ضد دموکراتیک توجیه کند، پاسخ داد «ترامپ دست‌کم برای اقتصاد خوب بوده است.»)

اگر امروز کسی علاقمند است از سرمایه‌داری و دموکراسی دفاع کند باید بفهمد که در گذشته چه کارهایی برای آن انجام شده است که آنها را پایدار و سازگار کرده است.

نظم سوسیال دموکراتیک پس از جنگ بر تعهد به حفظ جنبه‌های مثبت سرمایه‌داری استوار بود و در عین حال تضمین می‌کرد که شهروندان از پیامدهای منفی آن محافظت می شوند. تبدیل این عقیده به واقعیت نیازمند سازشی دشوار بود. کارگران و گروه‌های محروم در ازای توزیع عادلانه‌تر مزایای سرمایه‌داری، محافظت در برابر مخاطرات و ناامنی‌ای که ایجاد کرده بود و سیاست‌هایی که ضمانت می‌کرد شانس بالا رفتن از نردبان اقتصاد را داشتند از فکر براندازی سرمایه‌داری دست کشیدند.

از سوی دیگر، نخبگان از بخش‌هایی از ثروت و امتیازات خود دست کشیدند تا به مطالبات برای براندازی کل سیستمی که به آنها امکان داد به اوج برسند، دست بر دارند. (با معکوس‌کردن[vi] طنزی از چپ‌ها، آنچه حامیان سرمایه‌داری بعد از سال ۱۹۴۵ تشخیص دادند این بود که «بهترین راه برای پایان دادن به حملات به ثروت حمله به فقر است.») و بر مبنای این مصالحه تمام شهروندان از کاهش مناقشات اجتماعی و افراط‌گرایی و یک دموکراسی تقویت‌شده که به آنها امکان حل مشکلات جمعی جامعه‌شان طی زمان را می‌داد سود بردند.

امروز مثل قبل سوسیالیست‌های دموکراتیک فقط معایب سرمایه‌داری را می‌بینند و یک بار دیگر خواهان براندازی آن هستند، در حالی که بسیاری از راست‌گراها فقط مزایای سرمایه‌داری را می‌بینند و از سیاست‌هایی حمایت می‌کنند که منجر به توزیع محدود و ناعادلانه مزایا می‌شود. ثبات اجتماعی و سیاسی را تضعیف می‌کند.

به بهای مصیبت‌های سال‌های بین دو جنگ جهانی و جنگ جهانی دوم، نسل قدیمی‌تر سیاستمداران و شهروندان اروپا و آمریکا متوجه خطرات سرمایه‌داری، شکنندگی دموکراسی و نیاز به سازش برای اطمینان از سازگاری و پایداری هر دو پی ببرند. این سازش سوسیال دموکراتیک زیربنای بزرگ‌ترین دوران موفقیت غرب بود. برخی از سیاست‌های مرتبط با این نظم طی اواخر قرن ۲۰ رنگ باختند اما هدف اصلی‌شان- ارتقای جنبه‌های مثبت سرمایه‌داری و در عین حال محافظت از شهروندان در برابر جنبه‌های منفی آن – همچون گذشته حیاتی است.

دنیا هنوز به وضعیتی نرسیده است که در دهه‌های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ با آن مواجه بود، اما نشانه‌های هشداردهنده آشکارند. تنها می‌توان امیدوار بود که افراد در همه‌ی طیف‌های سیاسی مزایای یک راهکار سوسیال دموکراتیک برای حل بحران‌های معاصرمان را تشخیص دهند.

 

شری برمن استاد علوم سیاسی دانشکده‌ی بارنارد[vii] دانشگاه کلمبیا و نویسنده‌ی کتاب دموکراسی و دیکتاتوری در اروپا: از رژیم باستانی تا امروز[viii]، و نویسنده‌ی ستون مقاله در مجله خبری سیاسی-اقتصادی «فارین پالیسی[ix]» است.

 

برگردان از انگلیسی به فارسی: ناهید امیری

 

منبع:

“The People Have Spoken (And They are Wrong)” by David Harsanyi


[1] Sheri Berman

[2] https://today.yougov.com/topics/politics/articles-reports/2018/08/07/socialism-capitalism-popular-baby-boomers

[3] https://news.gallup.com/poll/257639/four-americans-embrace-form-socialism.aspx

[4] Alexandria Ocasio-Cortez

[5] https://www.wsj.com/articles/socialism-is-back-11551225953

[6] Public Intellectuals – https://www.dissentmagazine.org/article/talking-about-socialism-america-michael-harrington-dsa

[7] https://www.economist.com/leaders/2019/02/14/millennial-socialism

[8] https://www.newyorker.com/news/our-columnists/why-socialism-is-back

[9] Census Bureau

[10] https://www.washingtonpost.com/business/2019/09/26/income-inequality-america-highest-its-been-since-census-started-tracking-it-data-show/

[11] Federal Reserve

[12] https://www.nytimes.com/2019/11/02/business/elizabeth-warren-health-care-plan.html

[13] Jacob Hacker

[14] https://www.amazon.com/Great-Risk-Shift-Economic-Insecurity/dp/0195335341

[15] https://krugman.blogs.nytimes.com/2012/01/15/the-great-gatsby-curve/

[16] https://www.gao.gov/assets/710/700836.pdf

[17] https://www.amazon.com/Spirit-Level-Equality-Societies-Stronger/dp/1608193411

[18] https://press.princeton.edu/books/hardcover/9780691190785/deaths-of-despair-and-the-future-of-capitalism

[19] https://www.amazon.com/Our-Kids-American-Dream-Crisis/dp/1476769907

[20] https://link.springer.com/article/10.1007/BF00136826

[21] John Stuart Mill

[22] Tyranny of the majority

[23] James Madison

[24] Ludwig von Mises

[25] Friedrich Hayek

[26] Milton Friedman

[27] https://www.amazon.com/Globalists-End-Empire-Birth-Neoliberalism/dp/0674979524/ref=sr_1_1?keywords=the+globalists&qid=1575557478&s=books&sr=1-1

[28] Fredrik Sterky

[29] Social dislocation

[30] Jules Guesde

[31] Eduard Bernstein

[32] https://smile.amazon.com/Primacy-Politics-Democracy-Europes-Twentieth/dp/0521521106/ref=sr_1_1?keywords=the+primacy+of+politics&qid=1574947343&sr=8-1

[33] Henry Ford

[34] Charles Lindbergh

[35] Rev. Charles Coughlin

[36] https://www.amazon.com/Fear-Itself-Deal-Origins-Time/dp/0871407388

[37] New Deal

توضیح مترجم: نیو دیل، دخالت دولت در اقتصاد برای خروج از بحران وخیم سرمایه‌داری و دمیدن جان تازه به زیرساخت‌های این نظام بود. به همین دلیل بلافاصله پس از پیروزی روزولت در انتخابات سال ۱۹۳۲، دولت فدرال برنامه‌های اصلاحی خود را آغاز کرد که به تحولات عظیم اقتصادی و اجتماعی در جامعه ایالات متحده آمریکا انجامید. وی با استفاده از پشتوانه عظیم مالی دولت، به سرمایه‌گذاری در امور عمرانی و زیربنایی پرداخت تا از این طریق با بیکاری مبارزه نماید و با تزریق پول به طبقه کارگر، امکان خرید محصولات انبار شده در کارخانجات را فراهم کند. رکود اقتصادی سال ۱۹۲۹ به این دلیل بروز کرد که قدرت خرید پایین کارگران و طبقه متوسط، زمینه‌ی فروش محصولات و صنعتی و کشاورزی را محدود کرده بود؛ بنابراین روزولت و مشاور اقتصادی وی، جان مینارد کینز، ایجاد رونق اقتصادی را از طریق پرداخت کمک‌های مالی دولت فدرال و سرمایه‌گذاری در اموری که بخش خصوصی رغبتی به سرمایه‌گذاری در آن نشان نمی‌دادند، در صدر برنامه‌های خود قرار دادند.

[38] https://www.patheos.com/blogs/slacktivist/2011/09/30/sept-30-1934-fireside-chat-president-franklin-d-roosevelt/

[39] https://www.google.com/books/edition/The_Politics_of_Upheaval/88OMakRtI0EC?hl=en&gbpv=1

[40] Henry Morgenthau

[41] Bretton Woods conference

[42] Andrew Shonfield


 

[i] Sheri Berman

[ii] https://today.yougov.com/topics/politics/articles-reports/2018/08/07/socialism-capitalism-popular-baby-boomers

[iii] https://news.gallup.com/poll/257639/four-americans-embrace-form-socialism.aspx

[iv] Alexandria Ocasio-Cortez

[v] https://www.wsj.com/articles/socialism-is-back-11551225953

[vi] Public Intellectuals – https://www.dissentmagazine.org/article/talking-about-socialism-america-michael-harrington-dsa

[vii] https://www.economist.com/leaders/2019/02/14/millennial-socialism

[viii] https://www.newyorker.com/news/our-columnists/why-socialism-is-back

[ix] Census Bureau

[x] https://www.washingtonpost.com/business/2019/09/26/income-inequality-america-highest-its-been-since-census-started-tracking-it-data-show/

[xi] Federal Reserve

[xii] https://www.nytimes.com/2019/11/02/business/elizabeth-warren-health-care-plan.html

[xiii] Jacob Hacker

[xiv] https://www.amazon.com/Great-Risk-Shift-Economic-Insecurity/dp/0195335341

[xv] https://krugman.blogs.nytimes.com/2012/01/15/the-great-gatsby-curve/

[xvi] https://www.gao.gov/assets/710/700836.pdf

[xvii] https://www.amazon.com/Spirit-Level-Equality-Societies-Stronger/dp/1608193411

[xviii] https://press.princeton.edu/books/hardcover/9780691190785/deaths-of-despair-and-the-future-of-capitalism

[xix] https://www.amazon.com/Our-Kids-American-Dream-Crisis/dp/1476769907

[xx] https://link.springer.com/article/10.1007/BF00136826

[xxi] John Stuart Mill

[xxii] Tyranny of the majority

[xxiii] James Madison

[xxiv] Ludwig von Mises

[xxv] Friedrich Hayek

[xxvi] Milton Friedman

[xxvii] https://www.amazon.com/Globalists-End-Empire-Birth-Neoliberalism/dp/0674979524/ref=sr_1_1?keywords=the+globalists&qid=1575557478&s=books&sr=1-1

[xxviii] Fredrik Sterky

[xxix] Social dislocation

آیا سوسیال دموکرات‌ها می‌توانند (دوباره) جهان را نجات دهند؟

25 آگوست 2022
Categories
  • Center
  • Uncategorised
  • دیدگاه ها
Tags
Share

Related posts

23 می 2023

اگر یارشاطرنیستی بارِ خاطر نباش! مسعود نقره کار


Read more
21 می 2023

فقط یک راه : “همه با هم”


Read more
21 می 2023

چرا جمهوری اسلامی مخالف کنوانسیون پالرمو است؟


Read more

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سوسیال دموکراسی در ایران

سوسیال دموکراسی در ایران

مختصری در بارۀ اجتماعیون ـ عامیون
علی موسیو یکی از بنیادگذاران و فعالان اجتماعیون عامیون در انقلاب مشروطه ایران 

© 2021 - آزادی و عدالت اجتماعی
Follow us on Facebook

  • Facebook
  • Facebook
  • Telegram
0