در تعریف فدرالیسم، فریبرز فرشیم
_ خوانندهی گرامی،
مطلب مختصر، اما آکادمیکِ، زیر را به عنوان پیشزمینهی فکری و مخصوص دوستان خوانندهی این صفحه و دیگر علاقهمندان، از یک منبع قابل اعتماد انگلیسی ترجمه کردهام. بدون شک متن مُتَرجَم دارای روشنی منبع اصلی نیست و از همین رو برای اجتناب از هرگونه سوءتفاهم و کژفهمی معادلهای انگلیسی را در برابر کلیدواژههای به کار گرفته شده منعکس کردهام.
در بارهی فدرالیسم و ریشههای تاریخی آن منابع فراوان موجود است. پسندیدهتر آن است که مستقیماً به موارد دیگر مراجعه شود؛ اما مطلبی که در زیر آمده است جای شک باقی نمیگذارد که مفهوم یا ایدهی فدرالیسم مفهومی چندپهلو، پوشیده در ابهام و در واقع خطرناک یا، دست کم، راه حلِ مشکلات حقوقی و دموکراتیک مبلغان این فکر نیست. شخصاً بر این باورم که مسائل کنونی “مردمان ایران” (بنا به تعبیر شادروان اسماعیل خویی) مسألهی «حل و اجرای درست و دموکراتیک یک قانون اساسی دموکراتیک است. قانونی که به چَشم واحدی بر مردمان ایران مینگرد و هنگام قضاوت و توزیع منابع ثروت و اندیشه، و دادههای فرهنگی و خدمات و تأمینهای اجتماعی تمامی تفاوتهای ظاهری، باطنی، اتنیکی، اقلیتی و اکثریتی را قاطعانه به کنار میزند و نیازهای منطقهای را در الویت اقدامات سیاسی و اقتصادی دموکراتیک خویش قرار میدهد! پیداست که در طول تاریخ درازدامن ایران، تمامی مردمان ایران در زیر ستم استبدادی قرار داشتهاند و، به زعم این قلم که خود را یک فرد زاده شده در ایران میداند، هرگز قومی بر قوم دیگری از مردمان ایران ستمی روا نداشته که مایهی تخاصم و جدایی گردد. هر آنچه بر تمامی ایرانیان رفته ناشی از ستم استبدادی بوده و هست که ریشه در مردسالاری و مذهب و حاکمیت طبقاتی دارد. در عین حال تصور میکنم که جدایی یا فدرالیسم، همان گونه که بهروشنی در مقاله آمده، در میان مردمان فدرالهای مجزا نه دموکراسی و آزادی و حقوق انسانی ایجاد خواهد کرد و نه به ستم و تبعیض پایان خواهد داد. اساساً تقسیم فیزیکی یا جغرافیایی مساوی با تحقق دموکراسی و آزادی نیست؛ چرا که اگر چنین میبود اکنون در میان انگلیسیها و آلمانیها و ترکان و اعراب و غیره و غیره نمیباید اثری از ستم و تبعیض دیده میشد!
ف. فرشیم
فدرالیسم
فرهنگ فشردهی سیاسی آکسفورد
دانشگاه آکسفورد 1996
فدرالیسم* اصطلاحی است مبین این که هر کس میتواند – پس از ترکیب و آمیختن مناسب (nicely) منافع ملی (national) و محلی/منطقهای (regional/ territorial) از طریق ایجاد یک شبکهی پیچیدهی بازبینی، تصحیح و تنظیم [امور] در روابط یک حکومتِ [سراسری] عمومی (general) یا ملی (national)، یا فدرال (federal) از یک سو، و ترکیبی از چندین حکومت محلی فدرال از سوی دیگر- دارای رضایت باشد (و یا هیچ کس برای همیشه ناراضی نماند). این فکری است بسیار ساده و آسان، برخوردار از محبوبیت روز افزون، همیشه مبهم (ambiguous) و خطرناک (dangerous) که مدعی توصیف روشی از سازماندهی (arranging) حکومتهای محلی است، و میتواند تأمینکنندهی منافع مختلف محلی باشد؛ روشی که، در عین حال، هم از تمرکز بیش از حد نظامهای واحد اجتناب میکند و هم از مرکزگریزی (decentralization) مفرط [واحدهای] فدرال جلو میگیرد.
ابهامهای اصلی در فدرالیسم سه گونهاند:
نخست، از نقطه نظر عملی، نظامهای فدرال در محیط ها/ بافتارهای سیاسی بسیار گوناگونی دایر و حامی و [خواستار] نتایج سیاسی بسیار متنوع و مختلفاند. هیچ الگوی “مناسبات فدرالی واحد/ یکسان” و مشخصی میان سطوح ملی و منطقهی یا محلی پدید نیامده است. مقایسه میان بیشتر نظامهایی که نام فدرال دارند و نظامهایی که دارای برچسب متمرکز/ واحد (unitary) هستند، اصلاً نشان نمیدهد که در نظامهای فدرال، منافع محلی/منطقهای و دولتها همیشه به صورت بهتری مورد حمایت و تشویق قرار میگیرند.
دوم، به همین طریق نظریهی فدرال دستخوش بیسامانی است. ادبیات ناظر بر این موضوع سه الگوی فدرالی مختلف در زمینهی مذکور را مشخص کرده است: الگوی دوگانه (Dual)، الگوی تعاونی (Co-operative) و الگوی ارگانیک (Organic). اگر این الگوهای فدرالی الگوهای ثابت، دایمی یا مبری از مرور زمان (timeless) هستند – یعنی نمونههای این سه الگو در هر لحظهی زمانی [مفروض] موجودند- در این صورت مسأله این است که اختلافات میان این انواع بزرگتر از آن است که بتوان گفت این مدلها معرف امر [یا نظام-م.] واحدی هستند. با این حال، اگرگفته شود که این الگوها ماهیتاً قابل تحول اند – از جمله این که نوع دوگانهی فدرالیسم در سدهی نوزدهم و نوع تعاونی آن در میانهی قرن بیستم و شکل سوم، یعنی فدرالیسم ارگانیک در اواخر سدهی بیستم وجود داشتهاند- چنین برخواهد آمد که اختلاف بسیار ناچیزی میان نظامهای فدرال و سیستمهای واحد [ملی/متمرکز] وجود دارد.
فدرالیسم یک نمونهی کلاسیک از “کِشآورد” (گسترش) مفهومی (concept overstretch) است [به بیان دیگر بیش از حد بار این مفهوم کردهاند-م!]
سوم، حامیان “ایده”ی فدرال و این معنا که فدرالیسم یک اصل متمایز و مشخص حکومتی است، زمانی معقولتر یا موجهتر از همیشه مینمایند که دایرهی تحلیل خودشان را به مسائل سازمانها و قوانین رسمی محدود می کنند. آن چیزی که آنان هرگز نتوانسته اند انجام دهند گنجاندن دیگر پدیدههای سیاسی ، فرهنگ سیاسی، نظامهای حزبی، تأثیر دیوانسالاران، و فشارهای خارجی در درون مفاهیم متمایز بودن فدرالیسم و تعهدش به عدم تمرکز گرایی است. در نتیجه، علوم سیاسی نمیتواند چندان حمایتی از “ایده”ی فدرال کند. تنها حامیان آکادمیک آن، ظاهراً، در میان لایهها و مراتب متخصصان قانون و حقوق اساسی است. اگر فدرالیسم در موارد عدیده محل برخورد و تفاوتهای جدی نمیبود، این ابهامات آکادمیک / علمی هم اهمیت چندانی نمیداشت. این نکته عجیب و خطرناک است، زیرا که شیفتهگان فکر فدرال در عالم سیاست اغلب آن را به عنوان نمونهای پیش مینهند که باعث اجتناب از درگیریهای منطقهای میشود. در عمل، مردم حاضر هستند که برای پاسداری از آن اصل، یا مخالفت با آن، مبارزه و جانشان را فدا کنند. علت این است که فدرالیسم، معمولاً در دو وضعِ بهشدت خطرناک، مبدل به مسألهی سیاسی [حساس] و”زنده”ای (live political issue) میشود:
بنا براین، فدرالیسم مفهومی است ذاتاً مورد مجادله و اختلاف. به نظر میرسد که در میان صاحبان منافع منطقهای، فدرالیسم راه حلی است میانهروانه در جهت تعاون و توافق. در عمل، اگر این عوامل [یعنی تعاون و توافق] موجود باشد، آن گاه نیازی به تعهد رسمی در مورد فدرالیسم قانونی [مندرج در قانون] (constitutional federalism) نیست. و اگر آن عوامل موجود نباشد، در این صورت فدرالیسم قادر به ایجاد آنها نخواهد بود.
جیم بالپیت (Jim Bulpitt)
استاد علوم سیاسی، دانشگاه “واریک”، انگلستان.
*_فدرالیسم از ریشه لاتین فُئِدوسْ (به لاتین: foedus یا foederation به معنای اتحاد یا قرارداد یا توافق و پیمان است، و به نظامی سیاسی اشاره دارد که در آن گروهی از واحدهای فدرال/همپیمان (ایالات، استانها، کشورها و …) با یکدیگر متحد و متعهد شدهاند و یک حکومت مرکزی به عنوان نمایندهی خود ایجاد کردهاند (با کمی تصرف و تصحیح از ویکی-م).