هیئت مدیره جمعیت نسوان وطنخواه ، انجمن حقوق زنان در تهران (۱۳۰۱-۱۳۱۱) نشسته از چپ به راست: فخرآفاق پارسا ، ملوک اسکندری ، کبری چنانی ، مستوره افشار ، نصرت مشیری ، صفیه اسکندری ، عصمتالملوک شریفی. ایستاده: مهرانگیز اسکندری ، بانو چنانی ، هائیده افشار ،
مصاحبه احد قربانی دهناری با رضا طالبی
ق: با سپاس از آقای طالبی عزیز که به درخواست من برای مصاحبه پاسخ مثبت دادید. در اپوزیسیون یک تشکلستیزی و انفراد فلج کننده دیده میشود. کنشگران سیاسی از شرکت در تشکلها میگریزند. به نظر شما علت این پدیده چیست؟
ط: آقای قربانی، من نیز از شما برای دادن این فرصت سپاسگزاری میکنم.
اجازه دهید پیش از پاسخ به پرسش شما، تعیین تکلیفی در بین خودمان داشتهباشم. منظور من برداشتها و موضعگیریهای ما از واژه و یا عبارت تشکل است.
زایش هر جنبش یا حرکت سیاسی نتیجهی ارادهی جمعی افرادی است که تمامی یا بخشی از شرایط موجود در جامعهی خویش را نمیپذیرند و برنمیتابند، آنگاه عزم خویش را برای بهبود، اصلاح یا تغییر ساختاری جامعه جزم میکنند. همانگونه که در زندگی غیرسیاسی و عادی برای کنش جمعی نیاز به برنامهریزی، تقسیم کار و مسئولیتپذیری وجود دارد، در زندگی حزبی یا کنش سیاسی نیز داشتن قوانین بازی که شامل اهداف یا برنامهی عمل، ساختار تشکیلاتی، رهبری و حقوق اعضاست، ضروری است. آنگاه احزاب و سازمانهای سیاسی شکلگرفته و وارد میدان مبارزه میشوند. به این میگویند تشکل.
باید متذکر شوم که بدون اهداف مشخص و برنامهریزی روشن احزاب و سازمانها سیاسی یا از سوی مردم پذیرفته نمیشوند یا پس از دورهی کوتاهی عمر آنان به پایان میرسد.
انتظار شرکت کنشگران سیاسی در احزاب، تشکیلات و سازمانهای سیاسی که به نوعی در فضایی مهآلود و پر از ابهام به سرمیبرند، خواستی منطقی به نظر نمیآید. رصدی سریع از فضای احزاب و سازمانهای سیاسی اپوزیسیون موجود در ایران، نشاندهندهی؛ از یک سو فرسودگی و بیبرنامگی و از سوی دیگر پراکندگی و ستیزجویی نفسگیر در درون آنان است. نگاهی به مقالات، تحلیلهای سیاسی، گفتگوها و بیانیههای این سازمانها نشان میدهد که بیش از نیمی از نیروی آنان در راه جدلها و موضعگیریهای کهنه، وقتگیر و در بسیاری موارد عبث صرف میشود. در بیشتر موارد نیز در گفتگوهای درونی آنان با واژههای چون؛ « خوب جوابش را دادی»، « دمت گرم درازش کردی»، « دست مریزاد خوب زدیش» و … به پایان میرسد البته تا بحث و جدلی دیگر.
شاید اینجا نیز نیاز به پژوهشی جانانه باشد تا پاسخهای علمی و واقعی از فضای احزاب و سازمانهای سیاسی اپوزیسیون ایران ارائه دهد. اما به باور من شیوهی کار و کنشگری این مجموعه نتایجِ زیانباری را به بارآورده و شاید یکی از دلایل اصلی گریز کنشگران سیاسی از پیوستن به نیروی سیاسی است. دلیل دیگر شاید نهادینهنشدن کارگروهی مستمر و پایدار است. هنوز رهبران و چهرههای سیاسی بیشتر از احزاب و سازمانهای آنان شناختهشده هستند.
با توجه به عملکرد اکثر احزاب و سازمانها سیاسی در صدسال اخیر در مهین ما و ساختار تشکیلاتی، برخورد آنان با اعضای خود، وابستگیهای ایدئولوژیک آنان و شکستهای پیاپی در دستیابی به اهداف خویش، نوعی آنتیپاتی نسبت به تشکیلات یا گریز از حزبیت به وجود آوردهاست و به گونهای ترس از حلشدن در ارگانی که جز آسیبزدن و گاهی تا حد مرگ، دردسر، وقتکُشی، یاس و ناامیدی و پشیمانی چیزی برای هواداران و اعضایش به ارمغان نیاوردهاست.
برای شکستن این تشکلستیزی و یا شاید بهتر است بگوییم حزبیتگریزی بایستی در ساختار سیاسی، تشکیلاتی و مناسبات احزاب با اعضای خویش تغییرات جدی صورت پذیرد. منظور من این است که تقصیر را نبایستی به گردن کنشگران سیاسی یا مبارزان عرصهی دموکراسی و عدالتخواهی انداخت، بلکه به چرایی این گریز بایستی دقت، تمرکز و اهمیت بیشتری داد.
پاسخ خود به این پرسش شما را اینگونه تکمیل میکنم که « طرحی نو باید در انداخت». یعنی ساختار، شیوهی کار و نوع برخورد احزاب و سازمانها نسبت به اعضا و هوادارانشان باید تغییر یابد. نوعی مدرنیزاسیون، شیوههای فعالیتها آنان بهروزشده و در عین حال دموکراسی درونحزبی نیز بایستی با تحولات جهانی و مدرن همگرایی داشته باشد.
ق: آیا رسانههای اجتماعی میتوانند جای تشکلها سیاسی، مدنی و صنفی را بگیرند؟
ط: پاسخ مستقیم و بدون توضیح من یک نه بزرگ است. اما به هر حال باید در پای این نه خود بایستم و بگویم چرا.
شاید بزرگترین، روشنترین و آشکارترین علت این نه، اهداف رسانههای اجتماعی است. رسانههای اجتماعی هرگز ادعای شرکت در حکومت یا قدرت سیاسی را ندارند زیرا نه میخواهند و نه توانش را دارند. برعکس تشکلهای سیاسی به قدرت سیاسی و تغییرِ آن، براندازی آن و یا حضور در سیاست فکر میکنند. منظور من این است که تشکلات سیاسی اگر به قدرت سیاسی فکرنکنند، دراصل علت وجودی خویش را از دست میدهند. نقش نهادهای مدنی تا اندازهای دگرگونهتر از نقش احزاب سیاسی است. رسانههای اجتماعی و گروهی ضمن پاسداری از حقوقِ شهروندی و صنفی عموم یا قشر و گروه خاصی ، همانند دیدهبان عمل میکنند. نهادهای مدنی نیز در همان بستر رسانههای اجتماعی گام بر میدارند، اما از سازماندهی بهتری برخوردار بوده و همراه به چالشکشیدن حاکمان در قدرت نیمنگاهی نیز به احزاب و سازمانهای سیاسی دارند و وفاداری آنان به اهدافشان را رصد کرده، انتقاد میکنند و گاه هشدار میدهند.
نقشی که رسانههای اجتماعی در تحولات اجتماعی وسیاسی بازی میکنند، بسیار پراهمیت است و انتقاد و به چالشکشیدن احزاب سیاسی یکی از وظایف رسانههای اجتماعی است. رسانههای گروهی بستری باز و گسترده هستند و امکان ابراز نظر قشرهای گوناگون جامعه را در پلاتفرمهای گوناگون فراهم میآورند. از سوی دیگر احزاب سیاسی همواره کوشش میکنند از رسانههای اجتماعی برای نشر و گسترش اندیشههای سیاسی و جهانبینیهای خویش بهره گیرند. رابطهای که گاهی خصمانه و گاه دوستانه است، مثل خودِ زندگی.
ق: آیا هیچ جنبش مدنی، صنفی یا سیاسی در جهان سراغ دارید که بدون تشکل پیروز شده باشند؟
ط: پرسش شما دشوار است، زیرا من تمامی جنبشهای جهانی را رصدنکردهام. اما در همین محدودهی فعالیتِ خودم یعنی خاورمیانه و اروپا باید بگویم که استثناهایی وجود دارد که بر اثر دخالت خارجی یا کودتاهای گوناگون تعییراتی در ساختار سیاسی یک کشور صورت پذیرفتهاست. نتیجهاش نیز ظهور کوتاه یا بلند مدت جنبشهای یا احزابی بوده که بیشتر فرمانبر نیروهای اصلی تغییردهندهی اوضاع یعنی نیروهای خارجی یا کودتاگران بودهاند. نمونهی روشن و بسی رنگارنگ آن را میتوان در عراقِ همسایه تماشاگر بود.
اما تجربهی فردی من از بسیاری از کشورهای بالکان و خاورمیانه نشان میدهد که برای به ثمررسیدن اهداف جنبشهای مترقی و دموکراتیک، سازماندهی و تشکل جزو جداناپذیر و حیاتی این جنبشهاست.
زیرا تمامی جنبشهای نامبرده مردممحور یا عضومحورند در نتیجه بدون سازماندهی هواداران و اعضای خویش قادر به نائلامدن به اهداف خود یا به ساحلرساندن کشتی خویش نیستند. هنگامی که شما با جمع بزرگی از مردم سروکار دارید، سازماندهی حتی به صورت شبکهای اهمیت حیاتی پیدا میکند.
ق: چقدر تشکل و سازمان در یک جنبش مهم است و چقدر رهبری تشکل؟
ط: من کوششکردم تا به بخشی از پرسش شما در پاسخ پیشین بپردازم.
احزاب و تشکلهای سیاسی مدرن نوع جدیدی از مدیریت و رهبری را طلب میکنند. در رابطه با رهبری و جنبش، اگر نگویید که چرا پاسخ دیپلماتیک میدهید، میگویم هردو.
فکر میکنم اهمیت جنبش بسیار فراتر از رهبری است. منظور من از جنبش حرکتی، حزبی یا سازمانی است که برای تغییرات در جامعه تلاش میکند. جنبش مدرنی که دارای اهداف روشنی برای بهبود یا تغییراتی در جامعه هست، بایستی نه تنها دارای جهانبینی و ارزشهای اصولی باشند بلکه دارای دموکراسی یا ساختاری دموکراتیک در گردانندگی درون تشکیلاتی خود نیز باشند. برای پیشبرد کار، تقسیم کار و مدیریت بهینه نیاز به رهبری، به موضوعی پراهمیت برای جنبش بدل میشود.
وظایف مدیریت یا رهبری از یک سو بسیار روشن و مستند است و از سوی دیگر درائت و هوشمندی ویژهای را طلب میکند. اگر رهبری یک تشکل برآمده از تشکیلات نباشد و به نوعی از بیرون یا درون به این تشکل تحمیلشدهباشد، دیری نمیپاید که رهبری و درستتر بگویم رهبر به سرعت نقش و جایگاه خویش را از دست میدهد و دیگر توان، امکان و شانس رهبری را نخواهدداشت. مثلی در جنبش آموزش مردمی سوئد است که میگوید « جنبشها رهبران خویش را میپرورانند».
ق: برای ترغیب کنشگران به کار جمعی و متشکل، چه توصیههایی میکنید؟
ط: فعالیت کنشگرانِ عرصهی آزادی و دموکراسی در طول حکمرانی جمهوری اسلامی نشاندهندهی تلاش بیوقفهی این انسانهای پاکسرشت و مبارز برای رسیدن گاه به ابتداییترین حقوق شهروندی در میهن غارتشدهی ماست. زنان، مردان و دیگر جنسیتها جان بر کفنهاده و برای پاسداری از کرامت انسانی میرزمند. در درازنای تاریخ کمتر کشوری را میتوان یافت که این اندازه کنشگر برای دستیابی به خواستههای انسانی و به حقِ خویش گام در راهی سخت دشوار نهادهباشند و نستوه و پایدار برزمند. یکی از ویژهگیهای کنشگران ایران جوانی آنان است که در سرود مشهور ” از خون جوانان وطن لاله دمیده” بازتاب پیدا میکند.
فراز و نشیبت نبرد نابرابر این انسانهای نیکسرشت خود نیازمند پژوهشی سترگ است که من امیدوارم کارشناسان و پژوهشگران در این جولانگاه اسبی بتازانند تا روشن شود که انداختن گناه ماندگی این رژیم بر گردن و شانههای رنجدیدهی این کنشگران خود گناهی نابخشودنی است.
در شیفتگی، شور و عزم این رزمندگان سخنی نیست، تنها شاید دوراندیشی، برنامهریزی، واقعبینی و سنجش موقعیت خویش و جهان پیرامونی، جای زیادی را در عرصهی فعالیتهای آنان اشغال نمیکند. این کاستیها عواقب ویژهی خود از جمله خستگی، فرسودگی و یاس را داراست و گاهی نیز به پشیمانی میانجامد.
برای ترغیب و تشویق کنشگران، فعالان عرصهی سیاست بایستی محیط و فضای کنشگری سیاسی آنگونه آراستهشود که آنان که دلشان برای آزادی، دموکراسی و عدالت میتپد، آرزومند شوند تا پا در رکاب گذاشته و با سیاستورزان همراه شوند.
ق: رهبری آینده جنبش چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟ رهبری را جمعی یا فردی میبینی ؟
ط: شاید بهتر باشد اکنون که از رهبری آینده سخن به میان آمدهاست به چند نکته اشاره کنم. قبل از هرچیز جایگاه رهبری را باید در یک ساختار و تشکیلات ویژه تعریف کرد. هنگامی که وظایف، اختیارات و حوزهی عملکرد رهبری مشخص باشد، نقش جمعی یا فردیبودن رهبر کمرنگتر میشود. در اصل جمع، حزبی یا گروهی ماموریتی را به فرد یا افرادی میسپارند، چهارچوب اختیاراتش را روشنکرده و ابزار کارش یا کارشان را فراهم میآورد، آنگاه از او یا آنان گزارش کار طلب میکنند. در اینجا تواناییها و استعدادهای فردی حتمن نقش مهمی ایفاکرده و به همین خاطر نبایستی از ابتکارهای رهبری در چهارچوب اهداف تشکیلات پیشگیری کرد وگرنه رهبر یا مدیر تنها خویش را ماموری معذور خواهد دید. کمتر کنشگر سیاسی با آرمانهای آزایخواهانه و دادخواهانه تاب این شیوهی کار را خواهد آورد.
برای روشن شدن موضوع و گریز از کلیگویی بگذارید به ویژهگیهای رهبر، مدیریت یا رهبری مدرن بپردازمِ. رهبر پیش از هرچیز بایستی به اهداف و ارزشهای جنبش خویش باورداشتهباشد. یکی دیگر از خصوصیات رهبری این است که به نظرات جمع یا اعضای سازمان خویش و خواستهای جامعه گوش فرادهد. از سوی دیگر علاقهی شخصی رهبر یا کل مدیریت به اهداف بسیار با اهمیت است زیرا تنها از روی وظیفه بر جایگاه رهبری یا مدیریت تکیهزدن، امکان دارد که در موسسات تجاری تااندازهای نتیجه دهد، اما در تشکیلات سیاسی که با رشد و تحولات انسانی و جامعه درگیراست، نقش علاقهمندی فردی نقش مهمی ایفا میکند. ویژهگی دیگر رهبری درکِ درست و واقعبینانه از موقعیت تشکیلات خویش و جامعهای که قراراست حزبش یا سازمانش به کنشگری بپردازد میباشد. در مبارزهی سیاسی فرصتهایی پیش میآید که رهبری بایستی تصمیمی تاریخی و تعیینکننده را در حزب یا سازمانش اتخاذکند و نتیجه و برآیند این تصمیمها میتواند نقش مهمی در زندگی اعضای آن حزب و گاهی در زندگی شهروندان آن جامعه داشته باشد.اولاف پالمه رهبر پیشین حزب سوسیالدموکرات سوئد و نخست وزیر کشور که شوربختان به قتل رسید، این عبارت را ” سیاست-رفقا یعنی انتخاب چیزی” را به کار میبرد. لحظههایی تاریخ و تعینکننده در جامعه پیش میآید که انتخاب درست یا اشتباه یک رهبر میتواند سرنوشت مردمی را به سوی نیکبختی یا فاجعه رقم زند. در اینجاست که موضوع شجاعت، تیزبینی و عاقبتاندیشی همزمانی را از یک رهبر طلب میکند که غالبا دشوار است که این همه ویژگی را در همهی کوشندگان و کنشگران یافت و این همان تعریف استعداد و توانایی رهبری است که ما گاهی در مطرحکردن آن خِست به خرج میدهیم.
یوران پرشون رهبر سابق حزب سوسیالدموکرات سوئد که از سال ۱۹۹۶تا ۲۰۰۶ نخستوزیر سوئد نیز بود گفتکویی طولانی با یکی از خبرنگاران بهنامِ سوئد دارد که هم به صورت فیلمی مستند و هم به صورت کتابی پحش و نشر شدهاست. این مجموعه تیتر تا اندازهی شگفتآوری دارد. « هرگز تنهانبودن، همیشه تنهابودن» شاید در این چهار واژه پاسخ پرسش شما پیرامون رهبری فردی یا جمعی نهفته باشد. جمعی که ماموریت رهبری را به فرد یا افرادی میسپارند که تنها یا تنهایند و در همان حال رهبر یعنی فردی که باید زبان همه باشد.
سطح برقراری هماهنگی در مدیریتهای جمعمحور از یک سو بستگی به رشد فرهنگی-سیاسی و از سوی دیگر نهادینهشدن دموکراسی و قانونمداری در جامعه دارد. به نظر من رهبری جمعی در رسیدن به آرمانهای خویش در جامعهی کنونی ایران با دشواریها، پیچیدگیها و چالشهای بسیاری روبرو خواهدشد.
آرزوی من حزبی دمواکراتیک و نیرومند با رهبرانی تیزهوش و شجاع است که در دورههای گوناگون بتواند جامعه را به سوی رفاه عمومی ببرد.
ق: با سپاس از فرصتی که به ما دادید تا با نظرات شما آشنا شویم. به امید دیدارها و گفتگوهای دیگر.
ط: من نیز از شما سپاسگزارم که فرصت این گفتگو را فراهمکردید. برایتان آرزوی موفقیت و سربلندی دارم.
رضا طالبی:
رضا طالبی در سال ۱۳۳۶ در سرآسیاب دولاب تهران به دنیا آمد، اما او همیشه خود را اهل همدان میداند، شهری که او در آنجا با اندیشههای چپ آشناشده و هوادار چریکهای فدایی خلق ایران شد، که به عضویت او در این سازمان انجامید. در انشعابات درون این سازمان او به گروه اکثریت پیوست.
به دنبال فشار و بگیروببند رژیم جمهوری اسلامی، در سال ۱۳۶۲ مجبور به ترک کشورشد، مدتی در شوروی سابق به همکاری با سازمان اکثریت ادامه داد اما مدتی بعد این سازمان را ترک کرد و بالاخره در سال ۱۳۶۷ وارد کشور سوئد شد. او تا سال ۱۳۹۹ عضو حزب یا سازمان سیاسی ایرانی نبوده است. رضا طالبی از سال ۱۳۷۰ عضو حزب سوسیالدموکرات سوئد بوده و در این حزب ماموریتهای گوناگون حزبی در داخل و خارج از سوئد داشته است.
او بیش از ۳۰ سال است که در شهر گوتنبرگ سوئد مشغول به کار و فعالیت بوده و یکی از چهرههای شناختهشدهی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در شهر محل اقامتش و سوئد به شمار میآید. او در عرصهی فرهنگ و زبان فارسی و زندگی انجمنی فعالیتهای چشمگیری داشته؛ که چاپ کتابهای درسی فارسی برای جوانان و نوجوانان مقیم خارج از ایران یکی از کارهای ارزندهی اوست.
رضا طالبی علاقهی فراوانی به ادبیات و زبانهای گوناگون دارد و آثار فراوان ادبی، سیاسی و اجتماعی را از زبانهای انگلیسی، روسی و سوئدی به فارسی ترجمه کردهاست. یکی از پروژههایی که او با موفقیت پیشبرده مدیریت ترجمهی کتاب «سوسیالدموکراسی چیست؟» به ۱۰ زبان دنیاست (برگردان این کتاب به فارسی را نیز خود به عهده داشته است). کتاب آموزشی شهروند فعال را به زبان سوئدی نوشته که در سال ۲۰۲۰ میلادی در سوئد به چاپ رسید و کتاب شکنجه سفید نرگس محمدی را از فارسی به سوئدی برگردانده که در سال ۲۰۲۱ میلادی به چاپ رسیدهاست.
به نقل از گاهنامهی «سوسیالدموکراسی برای ایران» ( دفتر سوم ). انتشارات فروغ. تابستان ۱۴۰۱. صص ۱۱۱-۱۱۸