زبانها و گویشهای بومی و محلی گنجینههای ملی و فرهنگی ما هستند. آنها را پاس بداریم!
کیقباد یزدانی
بنا بر تازهترین آمارها، از حدود 6000 زبانی که در جهان شناختهشدهاند، بیش از 3000 زبان در حال نابودیاند. در این میان، زبانهای شفاهی بیش از زبانهای دیگر دستخوش نابودیاند. از دلایل مهم نابودی زبانها، بهویژه زبانهای بومی و محلی، در کنار دگرگونی ساختارهای خانوادگی سنتی، پرستیژ اجتماعی پایینِ زبانهای محلی، جنگهای داخلی و مهاجرتهای گسترده و روزافزون، سیاستگذاریهای اشتباه آمیزِ آموزشی- فرهنگی، برتریجویی زبانی-فرهنگی و سلطهی یکه تازانه ی رسانههای گروهی و در شکل مدرنتر آن، فضای مجازی را میتوان نام برد. جدا از دلایل نامبردهی بالا، یک دلیل تأسفبار دیگر نیز وجود دارد و آن “انتخاب” خانوادههاست. در کشور ما، این پدیدهی دردناکی است که بهجای اینکه فرزندان، زبان پدربزرگها و مادربزرگهایشان بیاموزند و با آنها به آن زبان سخن بگویند، بیشتر پدربزرگها و مادربزرگها مجبور میشوند – بابی میلی و دشواری- با نوههای خود به فارسی سخن بگویند، بیآنکه بدانند، چه گنجینهی گران بهایی را فقط به دلیل ناآگاهی یا کاهلی از دست میدهند.
زبانهای بومی و محلی بهعنوان زبان مادری، فقط ابزار ارتباط و زبان گفتار نیستند. بازتابدهندهی فرهنگ و اندیشههای انسانها و یکی از سازههای هویت آنها هستند. زبانِ عاطفه، احساس و زبان درونی اشخاصاند. ازاینرو، مرگ هر زبان به معنای مرگ مجموعهای از فرهنگ، آداب، سنن، تاریخ و هویت سخنگویان آن است.
سرزمین ایران در درازای تاریخ، زیستگاه اقوام، فرهنگها و مذاهب گوناگون بوده که با همزیستی در کنار هم زیستهاند. هماینک نزدیک به نیمی از جمعیت ایران را اقوام با زبانها و گویشهای متفاوت تشکیل میدهند؛ زبانها و گویشهایی که درخت تناور زبان فارسی را آبیاری و نیرومند کردهاند و سرمایهی ملی ما به شمار میروند. زبانهای بومی و محلی که اغلب زبانهای مادری اقواماند، سرمایهی فرهنگی و اجتماعی آناناند و تضعیف و تخریب آنها یعنی تضعیف و تخریب سرمایهی اجتماعی اقوام؛ رنگینکمان فرهنگی و اجتماعیای که در درازای تاریخ به نیرومندی، پایداری، سازگاری و یکپارچگی ملی یاری رسانده و حذف هرکدام از آنها، برابر با نابودی همهی رنگینکمان است.
بنابراین، آموزش یکسویهی زبان فارسی در سرزمین چند قومیتی و چند فرهنگی ما، به کودکانی که گویش زبان مادریشان غیرفارسی است، گونهای تجاوز و ستم فرهنگی است. قطع زبان مادری در خردسالی، یعنی قطع رابطهی احساسی کودک با محیطش و محدود کردن توانایی او در بروز عواطف و احساساتش که نوعی عقیمسازی شخصیتی را در پی دارد و میتواند در فرآیند تکاملی اندیشگی کودکان لکنت ایجاد کرده و تکامل زبان درونی و زبان احساس آنان را دچار اختلال کند.
شوربختانه و بر اساس سیاستی نادرست، تاکنون آمار دقیق و رسمی از سهم جمعیت اقوام و زبانها در کشور ما گردآوری و منتشرنشده است. اما کمابیش و غیررسمی، اقوام ایرانیِ غیرفارسیزبان در کشور ما بین 42 تا 49 درصد جمعیت را تشکیل میدهند. یعنی نزدیک به نیمی از مردمان این سرزمین. این یعنی که ما در درازای صد و اندی سالِ گذشته، یعنی از زمانی که “آموزش عمومی و رسمی” پی ریخته شد، فرزندان نزدیک به نیمی از جمعیت کشورمان را واداشتهایم که از پیشدبستان، فارسی بیاموزند و فقط به زبان فارسی آموزش ببینند. ما با تحمیل یکسویهی آموزش زبان فارسی به کودکانی که زبان مادریشان فارسی نیست، آنان را با یک توقف چندساله در حساسترین سالهای عمرشان در فرآیند اجتماعی شدن روبرو کردهایم. اینکه بیشترین درصد مردودی دانش آموزان پایهی یک و دو دبستان متعلق به 9 استان دوزبانهی کشور است، بیانگر چنین مشکلی است.
اینها همه در حالی است که پژوهشگران و زبان شناسان در پژوهشهای متعدد، اهمیت و نقش سازنده و سودمند دوزبانی و چند زبانی را در رشد ذهنی و شخصیتی کودک، بارها و بارها روشن و اثبات کردهاند.
سخن کوتاه: زبانها و گویشهای محلی و بومی گنجینههای ملی و فرهنگی ما هستند که باید در نگاهداشت آنها کوشید. نخستین گام در پاسداشت این گنجینه، خانواده است. باید از خود و خانواده آغاز کرد. اگر بهراستی این گنجینهی فرهنگی را ارج مینهیم، باید از خود بهعنوان الگو آغاز کنیم. باید به کودکانمان این اهمیت و ارجگذاری را در عمل نشان دهیم.
گام دوم، اقدامات دولتها و نهادهای آموزشی و فرهنگی است در فراهمسازی زیرساخت و آمادهسازی شرایط و امکانات لازم برای آموزش و گسترش زبانهای محلی و بومی.
گام سوم توجه رسانههای همگانی سراسری و منطقهای به زبان و فرهنگ بومی و کمک به گسترش آنها با تولید برنامههای آموزشی، فرهنگی و هنری است.
گام چهارم کوشش پژوهشگران و آفرینشگران زبانهای بومی و محلی، بهویژه اهالی شعر و ادب در نگاهداشت، تقویت و گسترش این زبانهاست.
یکی از امکانات بسیار سودمند و کارساز در روزگار کنونی، استفاده از فناوریهای نوین دیجیتالی، ازجمله همین گروهها و شبکههای اجتماعی یا فضای مجازی است. برای مثال، در این گروهها و شبکهها میتوان از همهچیز و همهجا به زبان بومی و محلی سخن گفت و نوشت: از خاطرات دور و نزدیک، از دردها و مشکلات اجتماعی و از تلخیها و شیرینیهای زندگی، از دانستهها و تجربههای خود، از تاریخ و فرهنگ نیاکانمان، از شیوهی زندگی، لباس های محلی، خوردنی ها و نوشیدنی ها، و…، از جشنها و آیینها، اشعار، ضربالمثلها، حکایتها، قصهها، لالاییها، ترانهها، موسیقی و ….
در این میان، چون زبانها و گویشهای محلی بیشتر زبان گفتارند تا نوشتار و اینگونه زبانها بیشتر از راه بهکارگیری شفاهی آن، امکان زنده ماندن دارند، باید در رسانههای همگانی و فضای مجازی بر گپ و گفتها (بهگونه ی صوتی (- تا حد امکان – پای فشرد و به آن اولویت داد. این اولویت به معنای کماهمیت بودن زبان نوشتاری نیست. زبان نوشتاری نیز به سهم خود، در نگاهداشت زبانها و گویشهای محلی و ثبت و انتقال آنها به آیندگان نقش کلیدی دارد.
و سخن آخر: ایران سرزمینی رنگینکمانی از فرهنگها، اقوام، زبانها و مذاهب گوناگون است. حذف هر رنگ از این رنگینکمان، یک گام بهسوی نابودی کلِ این رنگینکمان است. این رنگینکمان، تنها با حضور و تلاش همهی این رنگها برپا و برجا خواهد ماند. بهبیاندیگر، حفظ زبان پارسی با تمامیت آن، تنها با حفظ زبانهای بومی و محلی امکانپذیر است. ازاینرو نگاهداشت زبان مادری بیاهمیتتر از حفاظت از محیطزیستمان نیست. حفظ زبان مادری وظیفهی عاجل یکایک ماست و باید از همین امروز و از خانواده آغاز شود.
دیماه 1401